راه آبی

داستان و نقد داستان

راه آبی

داستان و نقد داستان

شناگر

 

 « شناگر» نام کتاب تازه‌ای از من‌است که همین سه روز پیش توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد. همراه با سیزده عنوان دیگر کتاب از نویسندگان مطرح ادبیات کودک و نوجوان. تجربه‌ای کم نظیرکه آموختنی‌‌های زیاد داشت. 

 این رمان که برای نوجوانان ( گروه‌های سنی « د » و « ه » ) نوشته شده اولین تجربه نویسندگی من در این زمینه است. 

 داستان نوشتن این رمان گفتنی‌های بسیاردیگری هم  دارد که امیدوارم در مجالی به تحریر درآید. 

  

  

 

برمی گردم

 

 کم‌کم برمی‌گردم. از هوا و برف و خلوت منهای بیست و پانزده درجه زیر صفر به شلوغی و گرمای بالا و بالاتر. این طور شنیده ام که در بازگشت یک ساعتی در پراگ برای نیاز سوختی توقف خواهیم داشت. بی آن که اجازه داشته باشیم از هواپیما خارج شویم. پراگ خیال آمیز وسوسه انگیز...شاید آن قدر باشد که به بهانه ای بروم نزدیک در و نفس بکشم و باز ببینم آیا... آیا... به قول اخوان عزیز: آسمان همین رنگ است؟ شاید باید سئوال دیگری بکنم. شاید باید...

چیزی عوض شده؟ من؟ خودم؟ به این سرعت؟ نه! عوض نشده‌ام. فقط تکان خورده ام. تکانم داده‌اند. طوری که انگار بخواهند بپرسند فهمیدی؟ یا: می فهمی؟ گرفتی چی شده؟ و بعد آرام تر ادامه بدهند: خب حالا چی؟ دیدی که؟ 

 شاید دیدم. مطمئن هستم  زیاد بهش فکر کردم. مطمئن هستم سعی کردم بفهمم. که کدام را ترجیع  می‌دهم. دریایی به عمق اندک که اما به همه جا سر بکشد و با همه چیز هم‌پهلو باشد یا چاهی در جایی؟ 

 مطمئن هستم سعی خودم را کرده‌ام ولی کاملا مطمئن نیستم بتوانم این همه تشویش و تردید و این همه که در فرصت اندک دو سه هفته مثل برقی خفیف ازتنم گذشته را تصویر کنم. حالا در یک یادداشت باشد یا یک داستان یا چیزی جدی تر چنان‌که بدانم... یا بهتر چنان‌که بشاید.  

  

 

با برف و سلام ( ۸ )

 

جــزیره‌هــــا: راندن در یخ 

  

 

 

 

           

 

 

                   

 

 

                             

 

 

                                       

 

 

                    

 

با برف و سلام ( ۷ )

عکس‌های پانورامایی: