راه آبی

داستان و نقد داستان

راه آبی

داستان و نقد داستان

یاد یار تمام عمر

                                                       

 

زمانی باز می‌گردم 

زمانی جوی‌ها و آبشارها 

به چشمه‌ها سر می‌زنند 

و بادها  

درغارها آرام می‌گیرند. 

چمدانم را زیر تخت می‌سرانم 

و بر ملحفه بی‌نقش دراز می‌کشم 

کلاغی از سرشاخه‌های سپیدار می‌هراسد 

مرغی از پرسه در باغچه سربرمی‌دارد 

آنگاه 

طوری که بویی نمی‌بری  

استکان چایم را بر‌می‌دارم 

از کوچه‌باغ‌ها می‌گذرم 

از کاهگل و سنگ قلوه‌های رودخانه بالا می‌روم 

و با شاخه گردویی 

                       ترکه آلبالویی 

رد پایم را پاک می‌کنم.

  

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین فلاح سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:10 ب.ظ http://www.hosein-fallah.persianblog.ir

سلام جناب عبدی عزیز
واقعا بزرگواری کردید با حضورتون...ممنون از پیامتون و اینکه من مخاطب نوشته هایتان هستم هنوز اگر چه کمتر نظر می دهم...چه در وبلاگتان چه گاهی که می بینم در همشهری داستان مطلبی دارید و صد البته قلعه ی پرتغالی که همیشه در کتابخانه ام جلوی چشمم است
به امید اینکه زودتر کار بعدی تان را بخوانیم
ممنون

من‌هم دوست عزیز.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد