دوستان عزیزم
آغاز سال نو را به شما دوستان عزیزم تبریک می گویم.
باشد که سال تازه برای همهمان سال شاد و شیرین و پرباری باشد.
به اشتباه پیاده شدم از تاکسی
عرض خیابان را
مجبور شدم
بیایم و برگردم
وکف دست
نشان بدهم به ثانیه ها و دقیقهها
به نور بالاهای عجول
برگشتم
زیر نور ماه
پل پیدا بود
در لحظهای که میگذشتند
در دستههای چندنفری
ها ها ها، میدویدند
از آن طرف شب
به این طرف
ببخشیدی میگفتند
میان جیغهای دم آخر هفته
و دور میشدند در
به حواس پرت، آه، اشتباه، آه، و نور بالا، آه، به آنطرف و این
از بس
دستی به فکرم انداخت از ظهر
با رگهای ماندنی در غروب
دستی با دستبندی از سنگدانه کوچک رنگی
سفید، دختر، زن
نزدیک، نزدیک، نزدیکتر به دست من
آن قدر که کسی نگوید هروقت
فکر هم نکنم مثلاً
آنقدرکه فقط
با نقش آبی انگشتری
و دست بندی از سنگدانههای همه رنگ
از اینسرشب
به آنسر.
سال نو مبارک. امیدوارم سالی سرشار از موفقیت داشته باشید.
برای شما هم دوست عزیز. کتابتان را گذاشته ام روی میز که همین روزها بخوانم. آن سوی پرچین خیال.
سلام آقای عبدی عزیز.
سال نو مبارک. امیدوارم روزهای خوبی در سال جدید داشه باشید. به جنوب همیشه دلنواز هم سلام مرا برسانید.
سلام نسیم عزیز
نسیم دل گپ!
جای شما اگر این جاها نیستین خالی به هوای خوب و بهار و دریا.
درود برشما دوست عزیز.خوشحالم از اینکه وبتان را پیدا کردم.دوست دارم لینکتان کنم تا بیشتر از داستان ها ونظراتتان بهرمند شوم.لطفا ادرس وبتان را در قسمت نظرات برایم بنویسید
با احترام دعوتید به خوانش ونقد داستان پایان کبوتر[گل]
با سلام
جهت اطلاع شما و در پاسخ به لطف تان:
www.abdi.blogsky.com
سلام من کتابها و یادداشت های شما روخوندم خیلی برام جالبه آدم پرکاری مثل شما وب ش هم به روز باشه! ای ول یاد ساراماگو افتادم که تا روزهای آخر عمرش هم انگار وب ش به روز بود وخیلی جدی مینوشت!
ای ول آقای عبدی
این هم عیدی من از شما دوست عزیز!
چه بخواهم زخدا؟ بهتر از اینکه خودش پنجره باز اتاقت باشد...
سلا نو مبارک آقای عبدی عزیز
مبارک باشد این سال و همه سال!