تا چند ساعت دیگر، یعنی ساعت دو بعداز ظهر، پس از یک هفته مرخصی، راهی سرِکار میشوم. سرِ کار یعنی جنوب و جزیره. اما اینبار یک فرق اساسی دارد با دفعات قبلی که بعداز تعطیلات و کنار خانواده و هوای اصفهان و خلاصه این ور آب گردی، سرازیر میشدم به جنوب و وسط آب. برای آمدن، عشق به دیدار عزیزانم، خصوصاً دخترم که از خارج می آمد و قرار شده بود بروم تا فرودگاه امام به استقبالش، نگذاشت بفهمم چه طور بیشتر از هزار کیلومتر راه را، تنهایی رانندگی کردم بیخستگی! معمولاً در برگشتن، این هزار کیلومتر همیشه یک زهرمار تمام عیار است. مخصوصاً وقتی تنها هستم. تا برسم به سرازیریهای حاجیآباد و هوای شرجی بندر بخورد به سر و کلهام و وارد فاز تازه ای بشوم جانم بالا میآید. اما اینبار، همانطور که گفتم، یک فرق اساسی دارد با دفعات قبلی. چرا؟ چون که قرار است با قطار برگردم. چهجور قطاری؟ قطاری که ماشینم را هم میبرد تا بندر و آنجا تحویلم میدهد. به چه قیمت؟ خیلی ارزان. حتی از پول بنزینی که باید در گلوی باک بریزم تا برسم به حاجی آباد هم کمتر. معلوم میشود تو این مملکت هنوز چیزهایی هست که ارزان است. البته گوش شیطان کر! اما از چهارپنج روز پیش که برای خودم و ماشینم بلیت گرفتم خیالم راحت شد همه چیز واقعی است. حالا هم که قراراست چهارشنبه، یعنی امروز، ماشین را در واگن باری بگذارند و به خودم هم یک صندلی بدهند مثل بقیه که بتوانم مثل آدمیزاد و آزاد کتاب بخوانم، پای پنجره راهرو بایستم و بیرون را تماشا کنم، شب را دراز بکشم و با تلق تلق چرخ روی ریل خوابم ببرد و... عجیب است که مرتب یاد صحنههایی از یکی دو فیلم قدیمی وسترن میافتم. صحنههایی از فیلم این گروه خشن سام پکینپا مثلاً که واگنهای باری قطاری وسط بیابان، پر بود از اسب های زین شده و سوارها منتظر بودند در باز شود و بریزند بیرون و بیفتند دنبال ویلیام هولدن و رفقایش. یا آن یکی، بوچ کاسیدی و ساندنس کید. یادتان هست که؟ و البته فیلم سیاه و سفید سرقت قطار که به عنوان تیتراژ در این دومی استفاده شده بود. اما از اینها یاد سینما رکس آبادان هم می افتم. این فیلمها را در آن جا دیدم. به نظرم همین روزهای سال بود؛ مرداد یا شهریور سال57 که آن فاجعه اتفاق افتاد. سی و پنج سال از آن سئنانس طولانی آتش و مرگ گذشته و هنوز هم بسیاری نکات مهم حادثه در پرده ابهام باقی مانده. ببین از کجا به کجا افتادم! باری، یاد آن هزار نفر آدم بیگناه را پاس بداریم، که اغلب بی نام و نشان درست، در گورهای دسته جمعی در گوشهای از قبرستان قدیمی آبادان خفتهاند.
من خوندم یه چیز تلخی هم نوشتم بعد پاکش کردم. آزار ندارم که... همه چیز به اندازه ی کافی خودش آزاردهنده ست. بهارم که شد دیگه، حالا فعلن حاشو ببرید تا ببینیم چی مشه. جای مارم خالی بگذارید.
سلام دوست و همکار عزیزم سایت بسیار خوب و عالی دارید
و اگر ازش پشتیبانی بیشتری کنید خیلی عالیتر میشه.
دوست عزیزم من مایل به تبادل لینک با شما هستم
همکار عزیزم در صورتی که با تبادل لینک موافق هستید حتما به سایت من که سایت خودتون هست تشریف بیاورید
و بگید با چه نامی لینکتون کنم و اگر مایل به تبادل لینک بودید من را با عنوان
خرید اینترنتی
لینک کنید.
هم اکنون سایت من (رتبه در گوگل 3) . خوشحال میشوم به سایت من یک سری بزنید و نظر زیبا تون را بگید
هم اکنون آمار روزانه سایت من بین 2000 تا 3000 هست.
http://javanbazar.com
منتظر نظر زیباتون هستم. یادت نره حتما بیا...
خواندن این نوشته هم برای من با خواندن دیگر مطالب شما فرق داشت. بعد از چند سال که با گوشی موبایل به قول دوستان چراغ قوه دار با تکنولوژی کنار میآمدم، بلاخره یک تلفن همراه به اصطلاح هوشمند به مبلغ قابل توجهی خریدا ری کردم. از مزایای خوبش این است که همیشه اینترنت در دست، وقتهای مرده فراوان و راه آبی پیش رو. اسبابی مناسب تا میهمانیهای کسالت بار به شیرینی گذران شود. مخصوصا اکنون که دیگر سودای خارج رفتن از سر افتاده و وطن با همین میهمانیها و اوقات مرده فراوانش، جایگاه همیشگی ما خواهد بود.
بنویس ای پیر * قلم بدست ما , که راه آبی به قلم تو جار ی است. و ما به لطف بیکران نظام سرمایه داری که میکوشد لحظه لحظه ما را پر کند، به قیمت خالی شدن ریال ریال جیبمان، با تو خواهیم ماند.
(سعی کردم کمی ادای نویسندگان را در بیاورم تا کمی تا لذت نوشتن آنلاین را هم در کنار خواندن مطالب شیرین تان برده باشم)
* به قول پدرم: پیر پدرته!
امان از این ذهن از یه خاطره قشنگ شروع میشه تا بخودت میای می بینی داری اشک می ریزی اما این بازی ذهن جالب و دوست داشتنیه .
سلام و سپاس جناب عبدی. مثل همیشه خوب و دلنشین نوشتید.
چه شروع شیرین و میانه ی پر التهاب و پایان تلخی را با هم یکجا در همین متن کوتاه آورده بودید ؟؟دانستگی و توانستگی است دیگر کاری هم نمیشود کرد:))
salam . ali bod . matn e ziba va ghabel e tamogh . dar payan ghose khordam ke chera inghadr zood tamam shod . tavanaeei tan ra dar nevisandegi setayesh mikonam . be khosos ke midanid che gone mataleb ra be ham rabt bedid in hoshyari kamel ast . neveshtehaye shoma ra ba tamam gosht o ostekhanam hes mikonam . salamat va paydar bashid