فکر نمی کنم عادت فقط من یکی باشد. این خاصیت رمانهای خوب هم هست که وقتی تمامشان میکنی و میبندیشان، حتی اگر به لحاظی مقید باشی بلافاصله رمان دیگری را شروع کنی ( مثل حالای من ) تا مدتی به فکر فرو میروی و دلت نمیخواهدکار تازهای دست بگیری. مقاومت میکنی آنقدر که به نظر میرسد خودت را به بیخیالی زدهای و بهانه تنبلی کردهای! در حالیکه بیش از خیلی وقتهای دیگر داری به موضوعی مطبوع فکر میکنی. به این که اینبار وقتت به بطالت نرفت و حسابی مشمول احترام نویسندهای شدی!
چند هفته پیش « قلعه مرغی، روزگار هرمی» سلمان امین اینحال خوش و حس مطبوع را به من بخشید و امروز، « دکتر داتیس » حامد اسماعیلیون. هر دو اثر مشابهاتی با هم دارند و هر دو به زبانی مناسب موضوعِ خود و لحنی جذاب نوشته شدهاند. هر دو نویسنده، خوب عمل کرده اند و در بیان موضوع رمان خود تسلط و شناخت لازم و کافی بروز دادهاند. فضای هردو داستان، منطقههایی از جنوب شهر تهران امروز است که به خوبی تصویر شدهاند. هر دو ضمن بیان تلخیهای زندگی اقشاری از مردم حاشیه نشین کلان شهری مثل تهران، در روزگار امروز، ریتم خوبی دارند و از طنز شیرینی بهره بردهاند و با چاشنی شوخیها و عبارات و اصطلاحاتی که در خور فضا و کارآکترها و موقعیتهای داستانی خودند، متن را تا حد قابل قبولی سراسر سر پا نگهداشتهاند. چه خوب که می شود با نام و مشخصات بیماری ها و اسباب و ابزار دندانپزشکی این طور کارآکترها را معرفی کرد و داستان را گسترد و پیش برد. شاید اکنون، چنان که امین و اسماعیلیون به خوبی نشان دادهاند، دیگر وقت آن رسیده است نویسندههای جوان ما از چهاردیوار آپارتمانهای تنگ و تول خود بیرون بزنند و از چرخیدن حول مرگ و افسردگی و غمباد گرفتگی روزمرگی های دخترپسری دست بردارند و به جهان زنده، پرخون، رنگارنگ و چند لایه کار و تلاش این سوی دیوارها سربزنند و خواننده اثر خود را به تصویرسازی هنرمندانهای از عرصههای تازه زندگیهای واقعاً موجود دعوت کنند. سلمان امین و حامد اسماعیلیون هر دو با نسبتهای نزدیک به هم از پس کارشان بر آمدهاند و شایستهی تقدیرند. « دکتر داتیس » نویسندهی خوش آتیه، حامد اسماعیلیون، در این وانفسای فقر رمان خوب، به لحاظ وسعت شمول عرصه بازآفرینی واقعیت منظور نظر نویسنده، به نحو حقیقتاً خاطره انگیزی خواندنی است. ساسنگ شهری است که در اثر اسماعیلیون زنده و زیبا و باورپذیر ساخته شده و آدم هایش، زن و مرد و جوان و پیر، در مجاورت من خواننده نفس میکشند.
این اظهارالبته، چنان که نرم و نازک اشارهکردم، به آن معنا نیست که کار به کل تمام شده و همه چیز در غایت مطلوب خود عرضه شده است. شاید در فرصت دیگر توفیق پرداختن به جنبههای دیگری از این دو اثر، بخصوص «دکتر داتیس» که شایسته توجه خیلی بیشتر از این هاست فراهم گردد. به ویژه در مورد مرز ظرفیتهای انتخاب این گونه لحن و زبان و محدودیتهای ناشی از آن که همواره میتواند در نیمه راه، منجر به افت شدید منحنی جدابیت متن شود. فعلاً به همین مختصر اشاره بسنده میکنم که چنین رویهای، با وجود توفیق هر دو کتاب خطراتی هم در کمین خود دارد از جمله:
1- غرق شدن نویسنده در استفاده از مهارتهای غیرقابل انکار که در نمایش زبان و لحن انتخابی خود بروز داده، و ممکن است، مفروض به غرق کردن خواننده در جهان داستانی تصویر شده باشد، عملاً دیوار حایلی بین این جهان به هرحال محدود، با جهان نامحدودی که ایده آل های خواننده را شکل می دهد و ذوق و سلیقه ی او را قوام می بخشد بر میکشاند. به این ترتیب که هر چه بیشتر مهارتهای مذکور، به کار گرفته و تکرار شود، جهان برآمده از آن کوچکتر و متنزع تر است و امر ماندگاری اثر را نا محتملتر میکند.
2- شیرینی و جذابیت زبان و لحن این چنینی تا زمانی کارکرد موثر دارد که خواننده به آن خو نگرفته و برایش تکراری نشده باشد و این اغلب در نیمه راه یا یک سوم آخر اثر اتفاق میافتد. از آن به بعد خواننده مایل است هر چه زودتر رمان به سرانجامی برسد و به قول سر و تهش به هم بیاید تا از ضربآهنگ تکراری متن نجات یابد. این جاست که متن برای سرپا ماندن به شگردها و ترفندهای دیگری نیاز دارد. چاشنی طنز البته تنها تا اندازه ای چاره ساز است و طبعاً برای نجات اثر کفایت نمی کند.
اگر نخواهم کمال گرایانه قضاوت کنم گواهی میدهم کتابهای سلمان امین و حامد اسماعیلیون، به شکل کاملاً قابل قبولی خطر بند دوم را از سر گذراندهاند، اما اجازه میخواهم بررسی کم و کیف موفقیت و رعایت و ملاحظهی جنبههای بند اول را، به فرصت دیگری موکول کنم.
سلام
هر دو رمان را دیده بودم ولی لازم بود یکی بگوید این را بخوان که شد . خیلی ممنون
سلام به شما و خوانندگان
یک پیکان نوستالژیک دارم که داخلش و چعبه اش پر است از کتاب.کتابهای خاص ، کمیاب و نایاب(کهنه و نو) .همه کتابهای برگزیده و باارزش..حتی عامع پسنداش هم مورد تایید عده ای کتابخون حرفه ای هستند چه برسه به کتابهای خواندنی و عمیقش.
بصورت سیار می چرخیم و هر جا ، جا دیدیم و چشم ماموران سد معبر را دور ، کتابها را روی کاپوت جلو و جعبه عقب و دور تا دور سقف و باربند می چینیم.دل نازکی هم داریم که به تقاضاهای تخفیف نه نمی توانیم بگوییم.البته در حد معقولش.
به رفتارهای اجتماعی مردم هم علاقه مندیم.برای همین برخوردهایشان با مقوله کتاب را به زبانی نزدیک به طنز ، در همین وبلاگ وهمچنین در پیجی در فیس بوک می نویسیم.(صفحه ای به نام کتابفروشی سیار سعید)
سفارش کتاب می پذیریم..
لیست کتابها را تا جایی که ممکن بوده در یکی دوتا از پستها نوشته ام.ولی نه همه ی آنها را ،ولی با مطالعه همینها دستتان می آید که چه مدل کتابهایی را عرضه می کنم.تقریبا همه ی کتابهایی که دستفروش ها و نایاب فروشی های انقلاب دارند را دارم.
بعضی از دوستان که این پیام را در کامنت دونیشان دیدند گفتند با وجودیکه عادت ندارند کامنتهای تبلیغی را تایید کنند اما این یکی فرق می کند و ارزشش را دارد.شما نیز چنین کنید خیرشو ببینید.لینک هم بدهید ، هم دسترسی بعدی برای خودتان آسان می شود و نمی خواد به ذهن هزار سوداییتان فشار بیاورید که اسمش چی بود اونیکه کتاب سیار می فروخت و ... قول میدم به یادتون هم نیاد.بعلاوه لینک کنید ما هم دل رحم ، شاید که نه ، حکما برای جبران این لطفتان در پارت اول خرید تخفیفی می دهیم که راضی برگردید و هی ما را لینک کنید و هی برای ما تبلیغ کنید.باور کنید ما همچی آدم خوبی هستیم .
مشاوره تخصصی هم می دهیم.خودمان کتابخوان تیری هستیم.
کتابخانه شخصی شما را هم به قیمتی که نه سیخ بسوزد و نه کباب می خریم.
در تهران کتابها را یا به پیک می دهیم یا خودمان می آوریم خدمتتان(اگر از سه جلد بیشتر بخواهید) یا خودتان می آیید می برید یا هر مدل دیگه ای که بخواهید.شهرستانها هم با پست یا اتوبوس یا تی پاکس (البته با پرداخت هزینه)
اگر کتاب هم نمی خرید قول می دهم مطالب وبلاگ برایتان جدابیت خواهد داشت.
سلام. تا این حد که پیشنهادتون رو بگذارم این جا همکاری می کنم. راست و دروغ حرف ها گردن خودتان. من تهران نیستم اگر نه شاید...
به هرحال پیدا کردن آدرستان هم باید سخت نباشد. جوینده یابنده است.
حدااقل از شما که با رابطه نویسنده شدید خیلی بهتر هستند.البته به آن هم شک دارم چون حامد خان هم با وساطتت یزدانی خرم ها مطرح شد. بایدشاشید به این ادبیات که به زمانه ختم می شود و نه زمان....تفو...
برای عبرت دوستان!!!