معیارهای عوامانه
آیا وجود و عرضهی کتابهای عامهپسند به اعتبار جنبههای وسوسهانگیز اقتصادی آن اقدم بر چاپ و انتشار کتابهای جدی و فرهنگی است؟
معلوم است که پاسخ به این پرسش فراتر از آری و نه ساده است. چاپ و انتشار کتاب (به جز آن چه مثلاً در کشوری مثل شوروی سابق رایج بود و در مواردی با تکیه بر جنبههای ایدئولوژیک در بعضی کشورهای دیگر از جمله ایران خودمان رواج دارد) در چهارچوب سود و زیان قابل بررسی است. به همین دلیل همواره جلب سلیقهی خواننده به عنوان هدف غایی و به اعتبار نقش تعیینکننده و موتور محرکه این فعالیت اهمیت درجه اولی دارد.
میپذیرم که اکثریت قریب به اتفاق خوانندگان پیگیر و جدی کتاب، مخاطبینی که چه بسا تا پایان عمر و تحت هر شرایط، عاشق سینهچاک کتاب و خریدار همیشگی آن باقی میمانند، با مطالعه کتابهای عامهپسند شروع کردهاند. شخصاً با خواندن آثار امیرعشیری، پرویز قاضیسعید، سبکتکین سالور، میکی اسپیلین و... به کتاب علاقمند شدم. لذا تفاوت در ظاهر پسند عامه (تاریخی، عاطفی، پلیسی و ماجرامحور و... ) تغییری در اصل فوق نمیدهد. به تدریج و با رشد فرهنگی فردی و اجتماعی سلیقهی خواننده نیز تغییر یافته و به احتمال زیاد ارتقاء مییابد. آموزش و پرورش و تحصیلات و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی و... جنبههای تسریع کنندهی این پروسه هستند. بنابراین بر اهمیت و وجوب کتابهای عامهپسند و نقش فینفسه مفید آنها شک و تردید روا نیست. آنچه در مراحل پیشرفتهتر مطرح شده اهمیت بیشتری مییابد ضرورت جدی گرفتن خواننده و همراه شدن با رشد فرهنگی و اجتماعی اوست. امری که بهطور جدی از سوی بعضی نظریهپردازان عرصهی کسب و کار سودآور تولید آثار فرهنگی نادیده گرفته شده و آسیبهای جدی به کل پروسهی چاپ و نشر کتابهای فرهنگی و هنری وارد کردهاند.
این آقایان به اصطلاح دلسوز که خود را نگران تیراژ پایین کتاب جا میزنند به جای تلاش واقعی در جهت ایجاد و استقرار معاییر متناسب با سطوح و اهداف، نویسنده و خواننده را توأمان به ورطهی دنبالهروی از عقبماندهترین لایههای جامعه تشویق میکنند و تیراژ و فروش را تنها معیار و معیار ارزشهای معتبر در این حوزه معرفی میکنند. این عارضه طی سالهای اخیر دامان کتاب و کتابخوانی را گرفته و هرکس را به میزان کم و زیاد آلودهی لجن زار خود کردهاست و آشکار است لشکر گوش به فرمانی اعم از منتقد، روزنامه، جایزه ادبی و بنگاه های تبلیغاتی مناسبی هم در اختیار گرفته یا تربیت کرده است. شدت آسیبهای وارده ناشی از این استنباط و تبلیغات بدخواهانه و منفعتطلبانه تا آنجاست که دیگر امید چندانی به نجات نمیرود. ظرفی است که بر زمین افتاده و شکسته و روغنی است که ریخته شده. نگاه کنید ببینید چگونه گروه کثیری از پیشتازان بالقوهی فرهنگ و هنر و ادبیات کشورمان دنبال عقب ماندهترین صفوف تودهها لنگان لنگان گام برمیدارند تا شاید روزی روزگاری از سر شانس به عافیتی برسند.
* در پاسخ به پرسش علیرضا غلامی عزیز برای مجله چهلچراغ
سلام بر شما
دیریست تقسیم بندی ایدءولژیک مبتذل و متعهد کار کرد خود را از دست داده است . نوشتن از روی اندیشه و ادراک نو همیشه در اقلیت بوده است و خواهد بود همچنین خواننده ی نوجو و مشکل پسندهمواره در اقلیت است . در این بین کسی که سرمایه اش را در راه صنعت نشر خرج کرده است اگر چنین نکند چه کند؟؟؟؟؟؟؟؟
پیدا کردن پاسخ برای ناشر از همه آسانتر است!