تعطیلات نوروزی امسال اینجا پر از کتاب و مجله شد، هرچند به تناسب این حجم دوست داشتنی، فرصت مطالعه پیش نیامد یا بهتر است بگویم هنوز پیش نیامده است.
از کتابها بگویم که همت بلند دوستم جناب پیرهادی عزیز موجب آن شد. از سری رمان نوجوان کانون پرورش فکری چهارده عنوان تازه انتشار یافته با شکل و شمایل وسوسهانگیزشان، دغدغه این روزهایم هستند و همه را گذاشتهام جلوی چشمم که زودتر یکی یکی بخوانمشان.
غیر از شماره مخصوص همشهری داستان که از نیمه اسفند در دسترسم بود و پر و پیمان به تنهایی جواب یک عید آدم پرمشغلهای مثل من را میداد، سه فصلنامه و ویژهنامه دیگر هم بدستم رسید.
سینما و ادبیات مجبوبم که در این شماره سنگ تمام گذاشت و در بیش از دویست صفحه در آمد. این شماره سینما و ادبیات تغییرات ظاهری زیادی هم داشت و همه روبه زیبایی و جذابیت. توصیه جدی میکنم این شماره سینما و ادبیات را از دست ندهید.
فصلنامه زندهرود هم در آخرین روزهای اسفند در آمد. در این شماره مطالب مفصل و خواندنی در باره « شهرهای داستانی» جمعآوری شده و مطابق معمول داستانها و شعرهایی هم دارد. خبر جالب این که شماره آینده این فصلنامه هم ویژه داستان کوتاه اعلام شده و از همین الان دهان من یکی را که آب انداخته است. ویژه نامههای قبلی زندهرود برای شعر و داستان و... در طول هفده هیجده سالی که از انتشار این فصلنامه میگذرد همه عالی و ماندنیاند. همین جا یاد بزرگان هنر و ادبیات ایران، اصفهانیهای درگذشته، را گرامی میدارم. گلشیری، حقوقی، مسکوب، صادقی، میرعلایی،...و سلامی و تبریکی دارم خدمت دوستان ارجمندم در اصفهان و زندهرود امروز: دکتر احمد اخوت، محمدرحیم اخوت داستاننویس، محمد کلباسی، علی خدایی، برهانالدین حسینی، زاون قوکاسیان، شاپور بهیان، فرهاد کشوری، بهرام افراسیابی، فاطمه خانسالار، حسامالدین نبوینژاد، محمد حسین خسرو پناه و خیلیهای دیگر که خوشبختانه تعدادشان کم نیست.
اما یک ویژهنامه هم دارم از هفته نامه هاتف. هاتف در گیلان در میآید و سابقه طولانی دارد. یک ماه پیش بود که جوانی تلفنی تماس گرفت و خواست مطلبی، داستانی، چیزی در باره نوروز بنویسم و برای چاپ در ویژه نامه نوروزی هاتف برایش بفرستم. به اعتماد حرفهای این دوست جوان ( سید ایمان ضیابری ) و اینکه میدانستم ضیابر کجاست ( یکی از بهترین دوستانم در گذشته و حال اهل همین ضیابر گیلان است ) مطلبی آماده کردم و فرستادم و گفتم هرچه بادا باد. خوشبختانه اصلاً پشیمان نیستم. چرا که الان ویژه نامه درآمده و به دست من هم رسیده است. واقعاً که خواندنی و ماندنی است. نمیدانم چهطور میتوانید پیدایش کنید ولی میدانم اگر به دستتان برسد کلی بوی عید و بهار و گل و زیبایی و... به کتابخانه شما راه پیدا میکند.
خب! کلی کتاب و مطلب و شعر و داستان هست که باید بخوانم. کلی کارهای دیگر هم هست که پیش و بعداز خواندن اینها باید انجام بدهم. اصلاً خیلی کار هست که روی دستم مانده. خوشبختانه سال تازه شروع شده و به نظرم یازده دوازده ماه وقت دارم تا نوروز بعدی. باید عجله کنم. تلف کردن وقت اصلاً جایز نیست. نقداً خبر خوب اینکه در همین شلوغ پلوغی قبل از عید یک رمان برای نوجوانان نوشتم و تمام کردم و از دوست خوب ویراستارم، خانم حریری عزیز، خواهش عاجزانه کرده ام عیدش را کمی خراب کند و نگاهی بیندازد به کار ببیند اصلا ارزش چاپ دارد یا نه. اگر همه چیز به خوبی پیش برود در آیندهای نه چندان دور « روز نهنگ » در دویست و خورده صفحه در خواهد آمد.
فراخوان جدید دهمین جشنواره داستان بانه منتشر شد.
دبیر اجرایی محمد صدیق کریم پور
آدرس وبلاگهای جشنواره جهت اطلاع بیشتر
www.banefestival.blogfa.com
www. banedastan.blogfa.com
لطفا به دوستان داستان نویس اطلاع دهید.
باتشکر
دبیرخانه جشنواره سراسری داستان بانه
بهار 1391
تلفن ودورنگار:08754244050-08754244030
سال نو شما مبارک آقای عبدی عزیز. سلامت و تندرست باشید استاد.
سلام دوست عزیز.
یکبار دیگه رفتم و یادداشت مختصرت بر کتاب باید تورا پیدا کنم را خواندم.
خوشحالم که هرجا آدمهایی مثل خودم و درست مثل خودم و بیشتراز آن هم پیدا میشود.
سال تازه سالی تازه باشد برایت. این حرفها دلگرمم میکند که بنویسم اگر بتوانم. شاد باشی.
سال نو مبارک عزیز
سلام
از اون طنزهای دلچسب عیدی بده به من خالو راشد!
به این بچههای ندا تو قشم هم سفارش کن تحویل بگیرند!