مشکوک به توطئه
نگاهی به رمانهای فارسی سال گذشته
سال گذشته قریب نود رمان (حساب مجموعههای داستان کوتاه و خود داستان کوتاهها را از همینجا و تا پایان این نوشته از هم جدا کردهام) منتشر و به خیل رمانهای سالهای اخیر فارسی افزوده شد. درصد بالایی از نویسندگان این نود کتاب چهرههای تازهای بودند که پیش از این نامی از خود در عرصه داستان نویسی ندادهاند ثبت نکردهاند و اگر کردهاند در انبوه نامهای وبلاگی و فیسبوکی درخششی نداشتهاند. به این اعتبار میتوان گفت جمعیت رماننویسان کشورمان جمعیتی جوان و جویای نام است و ناشران و مشاورین آنها، به دلایلی که قرار است در یکی از شمارههای آیندهی دوماهنامه سینما و ادبیات به آنها پرداخته شود، اسباب چاپ و انتشار اینگونه آثار را فراهم کرده و میکنند و بر این بازار آشفته ادبی و هنری به شکل ویژه و مشکوک به توطئهی خود حکم میرانند.
برای بررسی موضوعی این نود رمان ( به عنوان مشتی نمونهی خروار) ناگزیر از دستهبندی هستیم. نوع دستهبندیهای زیر ابداع خود من است و برای تشریح صریحتر وضعیت موجود همین عرصه به کار گرفته شده و به قول مشهور ارزش قانونی دیگری ندارد!
1- دولتی و آزاد: در مجموعهی رمانهای دولتی همهی آثاری که توسط انتشارات وابسته به نهادهای رسمی منتشر میشوند قرار میگیرند و اینها خود طیف گستردهای از آثار (اغلب قریب به اتفاق با فضاهای مردانه) اند. مراکزی نظیر بنیاد ادبیات داستانی، کانون پرورش کودکان و نوجوانان و حوزهی هنری و سازمان تبلیغات و نهادهای نظامی و انتظامی و...هریک به شیوهی خاص خود به تولید رمان مشغولند. کانون پرورش فکری و انتشاراتیهای نظیر آن به لحاظ نوع مخاطب انتخابی از بحث خارجاند. در مورد بقیه میتوان با درجاتی کم و بیش مشابه حکم کلی داد. موضوع همهی این کتابها، شرح وفاداری کارآکترها به آرمانگرایی مذهبی و از آن بیشتر رسمی حاکم است و هرگونه جذابیت حداکثر در حدود فرم بازی باقی میماند. از آنجا که پایان این دسته از رمانها از پیش بهطور کلی معلوم و محتوم است، عنصر تعلیق جایگاهی در اثر نمییابد.
این حد تکیه بر فرم و کارکرد آن تا آنجا پیش میرود که به نوع صفحهآرایی و قطع کتاب و رنگ و لعاب کاغذ صفحات و بخصوص جلد سازی بهای بسیار میدهد و گاه یک کتاب به مثابه یک نمونه از هنر صنعت دستی چاپ و کتاب سازی انگاشته شده. امری که به نظر من اعتماد خواننده عادی را تا حد زیادی از دست میدهد.
نگاه کنید به دستهی دیگری از این گونه آثار که به دلیل استفاده از رانتهای خاص قیمت کاغذ و چاپ و تیراژ و...نشانهای از آن دسته از انتشاراتیهایی است که در همین قدم اول حق خواننده بی دفاع و معمولی را لگد مال و به نفع رنگ و لعاب ظاهری کتاب مصادره کردهاند.
سال گذشته روال کلی همچنان مثل سابق بود و حمایت مجدانه نهادهای مسئول و رسمی از اینگونه رمانها بر همان مدار چرخید. اما واقعگرایی در رقابت و انتخاب آثار دارد جای خود را اندک اندک پیدا میکند و تازهترین نشانهی آن برگزیدگان جایزه آلاحمد بود. هرچند بهرهبرداری احتمالاً تبلیغی از همین نکته جای بررسی دارد که باید در بحث آتی سینما و ادبیات دنبال شود.
2- زن و مرد: تعجب نکنید! خندهتان نگیرد لطفاً! زن بودن یا نبودن نویسنده از یک طرف و کارآکتر اصلی رمان از طرف دیگر به انواع خاصی از موضوعات منتهی میشود. اجازه میخواهم واضحتر و سادهتر بگویم:
نویسندهی زن بهتر است از نویسنده مرد! چرا؟ زیرا بهطور خودکار میتواند در باره موضوعاتی بنویسد که زنانهتر است ( و طبعاً کنجکاوی بر انگیزتر!). همچنین طیف وسیعتر خوانندگان را مخاطب خود قرار میدهد و مستقیماً بر فروش اثر میگذارد. فضای نویسندگی و ادبیات داستانی را نرمتر میکند و نسبت به بسیاری از مسائل اجتماعی ( مشخصاً سیاسی و تاریخی ) بی علاقهتر است. نگاهش خصوصی است و از اندرونی میگوید. از آرایشگاه و خلوتکدههای شهری و...از آن طرف در از جاهایی که نویسنده و راوی مرد دستش کوتاه است. این ویژگی جدیدالولاده ( مال همین ده بیست سال اخیر است) دامن ادبیات کودک و نوجوان را هم گرفتهاست. نویسندگان زن ( که به هرحال از نظر تعداد برتری غیرقابل انکار برمردان دارند) راویهای دختر و زن را باز مینویسند و مردان نیز به همین سیاق از قهرمانان دختر و زن میگویند. ادبیات بزرگسال ما نیز به رمانهایی با موضوعات زنانه و کارآکترهای زن ( بخصوص اگر جوان باشد ) روی خوشتر نشان میدهد و مردان داستانها هم کم و بیش در چنبره فضاهای زن و مردی اسیر و گرفتارند.
نگاهی گذرا به عناوین رمانهای سال گذشته جنسیت آنها را که متاثر از نویسنده یا کارآکتر زن یا فضاهای ویژهای است که اشاره کردم آشکار میکند:
شومینه خاموش/ آیدا میرود/ راز کوچه ی شیروانی/ کاملیا، گل من/ تریو تهران/ زت درون آلپاچینو/ غنچه یاس کبود/ اینجا همه چیز موقتی است/ قلبهای خالی/سامار/ روزهای گمشده/ توسکا/ آنیل/ آذر، شهدخت، پرویز و دیگران/جوانی/ گلف روی باروت/ سگ سالی/ روز حلزون/ پنجشنبههای سالن/ خواستم بگویم خون را ببین/اندوه مونالیزا/ هست و نیست/ هیچ وقت/ دل خوشیهای کوچک/ مه و میخک/ بعد از پایان/ بیگانه- موقعیت یگانه زن اول/...
بنابراین میتوان در بیان کلی موضوع رمانهای چاپ شده را با این ویژگی مهم شناسایی کرد! میگویم مهم چون این خصیصه غیر از جلب توجه گروههای گسترده خوانندههای زن و دختر و البته مرد و پسر به نرمسازی موثر فضای مطبوعات و نقد و دیگر و دیگر کمک میکند. اگر دوستان منتقد مطبوعات و لشکر هواداران یک نشر و تیم نویسندگانش بر نخورد میپرسم: آخر انصافاً کی از منتقدی خوشش میآید که بر نویسندهی خانمی بتازد و کتاب او را دم دستی و پیش پا افتاده و بی ارزش معرفی کند؟ حالا زن باشد یا مرد اساساً چرا باید به نویسنده زن یا مردی که در باره زنها و دخترها مینویسد و به پشت درهای بسته نقب میزند و در دیوارهای سانسور رخنه میکند گفت بالای چشمت ابرو؟ مگر نه این که دارد یک مبارزه اجتماعی تمام عیار آگاهی بخش را پیش میبرد طفلک؟
3- مد و مدلها: جای خوشحالی است که بهطور غیررسمی مرگ بعضی موضوعات در رمان اعلام شده و دیگر کمتر مورد توجه است، مثل شلوار پاچه گشاد یا پازلفی بلند. الان کمتر خود «مرگ» و «از آن عالم به این عالم نظر انداختن و با آدمهای زنده کلنجار رفتن» مد است اما به جای آن مدهای تازهای آمده. مثلاً مد شده دختری عشق حتماً پاک و پاکیزهی دوره نوجوانی خود را که اتفاقاً مصادف با دورهی جنگ و دهه شصت است موضوع داستان کند. قهرمان او درهالهای از جوانی نورس تصویر شود که در مه دلتنگیهای دخترانه گم شده و راوی با مشارکت مادر چادر به سر و حوض و خانه و درخت و جوی آب و نوستالژیای دوسه تایی سریالهای کارتونی و انیمیشنی تلویزیونی مرثیهای بر پاکی از دست رفته نسل جوان حاضر بسراید؛ نسل در گیر مواد و زهرمارهای رایج دیگر امروز. نامه بر تلفن ارجح باشد و عکس بر دیدار از روبهرو و پنجره بر در و در بر دروازه و مهتاب بر ماه و... که مگر ما چه میخواهیم؟ مگر چهقدر میخواهیم؟ چه میخواهیم بگوییم مگر غیر از اینها که شماها هم میگویید؟ میبینید چه قدر مثل همیم؟ یک صندلی هم برای من بگذارید کنارتان بنشینم!
پارسال پرسه در مجتمعهای تجاری تازه ساز و نشستن در کافی شاپها مد بود اما حالا دیگر جای زیادی از متن رمانها را اشغال نمیکنند ( حتماً به این دلیل که در عالم بیرون از رمان بیشتر اتفاق میافتند و دیگر و تری تازگی داستانی ندارند). امسال موج توجه به یک دهه از تاریخ پراز ابهام و تاریکی معاصر راه افتاده و حداقل دو اثر شاخص در این زمینه نوشته و منتشر شدهاند. آثاری که نه تنها حقی از واقعیت تاریخی آن دوره ادا نمیکنند بلکه با نُک زدن به موضوعی جدی و پرداختن به خط داستانیهای از پیش تعیین و توصیه شده به گنجینهی ادبی و هنری رمانهای نانوشته یا چاپ نشده دست میاندازند و چه بسا پیشاپیش فضا را برای تولد آثاری جدی و ممتاز با موضوعاتی دست اول و تاثیرگذار مسموم و حداقل غبار آلود میکنند. خوانندهای که به هر حال و با هر تمهید ناروا از یک دورهی مهم تاریخ معاصر کشور خود غافل مانده و انعکاس هنری آن را در رماننویسی معاصر نمییابد ( چنانکه مثلاً موضوع مهاجرت در دهههای هفتاد و هشتاد کم و بیش بازتاب یافتهاست). هدف از پیش اعلام نشدهی اینگونه آثار دست چندمی و بی مقدار و صد البته جهتدار در کنار آثار منتشره بنگاههای رسمی معنای قابل تاملی دارند.
سقوط عبرتانگیز نویسندهای که در سال گذشته اثر خواندنی «دکتر داتیس» را عرضه کرده به «گامسیاب ماهی ندارد» تصویر نویسندهای است که در کتابخانهای نشسته و در وقت اداری تعیین شده دورههای صحافی شده روزنامهی رانتدار سفارش شدهای را ورق میزند و به عنوان مواد خام ادبی اثر تازه خود یادداشت بر میدارد!
4- تعداد قابل توجهی از رمانهای .منتشرهی سال گذشته آثاری خنثی بودهاند. خنثی از آن جهت میگویم که رماننویسی را تا حد شرح حال روزانه رابطهی دختر و پسری یا بیان بدبختیها و مشکلات درجه سومی زندگی عادی و بی حادثهی کارآکتر پایین آوردهاند. از دختر عمهها و خود عمهها و خالهها و مادرجون و باباجون و خونهی همسایه و آپارتمان بالایی یا پایینی ساختمان میگویند. از لباس و لاک و کفش و بلوز و مانتو و...جلب توجه فلان پسر و تلفن به بهمان دختر و چای و قهوه خوردنهای گاه و بیگاه و مهمانیهای خودمانی و رییس و منشی و کارمند اداره بازی و...
در اینگونه آثار خواننده در حد مالباختهای بیش نیست. پولی داده و کتابی خریده و دور و برش را خلوت کرده و وقت گذاشته چیزی بخواند اما هیچ به دست نیاورده و سر آخر نصف و نیمه رمان را به گوشهای پرت کرده و سر ناسزا را کشیده به خودش که باز هم گول نام ناشر را خورده یا چشم بسته به توصیه جناب کتابفروشی عمل کرده است. جنبهی دیگر این بده بستان قدیمی یا روی دیگر سکهی این اقدام فرهنگی! آن است که کتاب روی اُپن آشپزخانه باز بماند و گاه قطرهی چایی روی آن بریزد یا لکه روغنی به آن بپاشد یا شماره تلفنی گوشهی صفحهاش نوشته شود و لیست خریدهای لازم از سوپرمارکت سر کوچه...
نمیتوانم منکر شوم که این هم یک نوعی از کتاب خوانی است و موضوعهایی از آن دست برای همین طیف خواننده نوشته و پرداخته میشوند. فقط جای تاسف است ناشرین و نویسندگان محترم و البته تازگی مد شده خوانندههای عزیز این آثار نیز با کتاب محبوبشان عکس یادگاری فیسبوکی میاندازند و آمار چپ و راست از نسخههای فروش رفته و چاپهای تازه و تازه از آنها را به رخ بقیه میکشند و تو دهنیهای پیاپی به آنهایی میزنند که هنوز رویای خواندن آثار روشنفکری در سر میپرورانند!
5- این تقسیمبندی و اشارههای مختصر به موضوعات رمانهای منتشر شده در سال گذشته کامل نمیشود اگر از امیدها و سوسوهای شادیبخش سخنی نگویم. به شخصه در جستجوی آثار روشنفکری ( اصلاً یعنی چه این روشنفکری؟) نیستم اما در پی یافتن ارزشهایی فراتر از پای بندی و اتکای نویسنده به دولتی بودن و زنانه نویسی بدون توجیه و خنثینویسی خائنانه یا ناآگانه به رمان فارسی هستم و خوشحالم که در این جستجوی فرساینده دست خالی خالی هم نماندهام.
خوشحالم میبینم هستند نویسندگان جوانی که به کار خود اهمیت میدهند و متکی به تجربهی زیستی غنی محیط زندگی و جغرافیای منطقهی خود، کوهستانها و گذرگاههای صعب العبور بلوچستان باشد یا دشتهای غباراندود و آفتاب خور خوزستان، دست به قلم میبرند. کسانی که فضاهای نو و ناشناختهای را برای خواننده باز مینمایند و خوشبختانه از آن حد از تواناییهای لازم نویسندگی برخوردارند که این پروسهی جذاب هنری و ادبی را به شایستگی پیش ببرند. (هرچند اینها نیز در معرض خطر دیگری قراردارند که جای گفتنش این جا نیست. فقط اشاره کنم که اینان نباید اجازه دهند سلامت و اززش و اعتبار کارشان توسط افراد یا گروههایی مصادره به مطلوب شود.)
روزی در جمعی از دوستان، یکی از داستان شناسان محبوبم در مورد نویسنده صاحب نامی که متاسفانه سالهاست به محاق تکرار افتاده و موضوعات آثارش تماماً غبار کهنگی گرفته توضیح میداد و میگفت به نظرش دو نوع نویسنده داریم. گروهی که به سراغ موضوعات داستانی میروند و گروه دومی که مینشینند تا موضوعات داستانی به محضرشان بیاید. دسته اول در قطاری نشستهاند و از پنجره به دنیا نگاه میکنند و در دنیا سفر میکنند و از دنیا مینویسند و گروه دوم خود را دنیا میدانند که موضوعات در قاب پنجرههای قطاری که میگذرد بر آنها رخ مینماید ( اگر بنماید!)
من نیز به شخصه نویسندگانی را دوست دارم که دست به زانو می گیرند، بر میخیزند و به دیدار دنیا میروند و هرگاه چیزی برای تماشا (تو بخوان برای نوشتن) نمییابند سرشان را از پنجره قطار بیرون میبرند و میگذارند باد و باران و نور و تاریکی و ...بر سرو کلهشان بزند و اگر باز دیدند تلاششان به جایی نرسیده از قطار پیاده میشوند و سوار قطار دیگری میشوند. با اسب و درشکه و ماشین و کشتی و پا و عصا به سفر کشف جهانشان ادامه میدهند. خوشحالم که در میان رمانهای سال گذشته بودند آثاری که نویسندگانشان این گونه به موضوع کتابشان نگاه کردهاند. خوب است که فضای ادبی امسال بیش از پیش عرصهی مناسب خلق آثاری با موضوعاتی از این دست باشد.
با سلام و تبریک سال نو . دسته بندی جالب و مفیدی بود. تشکر از دقت نظر شما. منتظر تحلیل های بعدی شما هستیم
سلام و نوروزتان مبارک
تشکر از جمع بندی رمان های سال قبل . این کاریه که ما خواننده ها نمی توانیم انجام دهیم بخش دولتی قابل پیش بینی بود یا رمان های خنثی که هرچه بخواهیم از آنها پرهیز کنیم بالاخره به تورمون می خوره ولی رمان های زنانه برایم حالب بود که برای خودش از نظر شما وزنی داره و مثل همیشه چیزای رورکی خوب از آب درنمیاد . اگه اسم اون چند رمان خوب را هم می نوشتید میشد نورعلی نور
سلام. به شکل و در جاهای دیگر نوشته ام. به لحاظ رعایت نگاه کلی تر بود. چه خوب که هستید و مراقبید.
سلام
اصولا تلاشی است بیهوده که با تربیت ذهن بتوان آثار ادبی بزرگ خلق کرد. با تربیت ذهن می توان منتقد شد و آثار ادبی را نقد کرد.