اسماش عذرخواهی و پوزش است؟ شاید هم باشد. باشد یا نباشد پاسخی است به دوستانی که طی چند روز گذشته در مورد یادداشت نوشتن به وقت خاموشی ( یادداشت در خصوص کتاب زن در پیادهرو راه میرود آقای قاسم کشکولی ) اظهار نظر کردند و نظرشان این بود لحن مقاله خیلی تند و پر از نیش و کنایه بوده است.
بله شاید. در واقع رد نمی کنم که مقاله با لحن تندی نوشته شده. شاید هم بیش از اندازه تند. اما دقت نشده که وقتی گفته میشود: مگر ما چند نویسنده داریم که اینطور بی سپر و سنان به میدان عبث چنین نبردی میفرستیم معنایش به جز تاسف به از دست رفتگی فرصتهای موجود برای ارتقای سطح ادبیات داستانی، قبول ارزشها و قابلیتهای نویسندگی جناب کشکولی هم هست. اما به نظر شما برای نویسندههایی که پانزده بیست سال است می نویسند چگونه میشود یادداشت نوشت که بشنوند یا تکانی به خودشان بدهند تا به قولی مثلاً خانه تکانیای بکنند؟ میگویند انگار کتاب اول ایشان بوده و هر کس در کار اولش حتماً... میگویم ایشان کتاب را حالا چاپ کردهاند. به نظرم ناشرهم نه خودشان! بعداز سالها رفته اند سراغ آن و مجدداً چاپش کرده اند و نوبت چاپ را هم نوشته اند اول. آیا چاپ کرده اند برای دیده شدن و خوانده شدن مجدد یا فقط اعلام حضور و مثلا ثبت در تاریخ ادبیات؟ دقت کنید که این ها بیش از هرچیز یعنی تایید نویسنده بر حالایی بودن کارده پانزده سال پیش خودش و خب باید ... باید به قول خویی شاعر:
ابرها گاوانند
شیرشان را خواهی دوشید
آستین ها را باید بالا بزنی
و پذیرا باشی امکان لگد خوردن را...
بنابراین با فرض گاو بودن گاه گاه خودم و امکان لگد زدن به کسانی که حقا می خواهند شیر از مشک ادبیات داستانی بدوشند با تاکید می گویم که در این یک مورد اعتراض خودم را همچنان به جا می دانم. نمی شود همین طوری نوشت و به دیگران هم توصیه کرد این طوری بنویسند. نمی شود صرف نوشتن را مقدس شمرد و بی قصه به سراغ داستان رفت. با این حال به نظرم تا اندازهای دارم قبول می کنم می شد نرم تر و آرام تر هم اینها را گفت. آن قدر که شیرهای دوشیده شده در سطل ها به یک باره زیر دست و پا نریزند! می شد...حتما بله.
اما راستی آیا...؟