راه آبی

داستان و نقد داستان

راه آبی

داستان و نقد داستان

با گل‌هایی از سراسر دنیا


تبریک! تبریک!

در گوشه ای از یکی از پارک های زیبای یوته بری سوئد ، مجموعه ای از گل ها و گیاهان سراسر دنیا گرد آوری شده  و نمایشگاه بسیار زیبایی فراهم آمده است. با شبیه سازی درجه حرارت، نور و رطوبت نقاط مختلف کره زمین در سالن های سرپوشیده متعدد، کوهستان و کویر، جنگل و دشت، سبزه زار و بیابان بازسازی شده و همه را به فاصله چند قدم از هم تجربه می کنی.

 همت دوستان خوبم، این امکان را فراهم کرد که من هم ببینم و چند تایی عکس بگیرم. حالا چند تایی از آن ها را، به مناسبت فرارسیدن نوروز و به عنوان کارت تبریک تقدیم شما می کنم. پس بی راه نیست اگر بگویم گل هایی از سراسر دنیا نثار شادی شماست  در این عید.

به دوستان دیر و دور و به دوستان نزدیک و نزدیک که همین حوالی و اطراف اند؛ دوستان نرفته از یاد و دوستانی که دیرگاهی است با باد مهاجم رفته اند هم تقدیم است. به:

علی، حسن، محمود، حسین؛ زهرا، سیما، ابراهیم، جلیل، حسین، پری، فتاح، عبدالله، مهوش، مهری، حمید، سودابه، سودابَه، بلقیس، علی، خسرو، آریانا، شهره، شهره، جواد، مرجان، سیمین، فرهاد، جمشید، ابراهیم، افسر، نگین، صمد، عمران، آرش، اصغر، سودی، فریبا، مادر، محمود، پری، فریدون، طاهره، علی، عرفان، شارخ، مجید، جاوید، فرهاد، موسی، شکوه، عبدالله، فرید، ابوالفضل، شیوا، سیروس، یوسف، محمد حسین، سپینود، سپیده، سعید، سعید، پویان، یعقوب، داوود، ملک، زینت، ابراهیم، بهاره، یاسین، بهنام، لادن، ماندانا، احمد، عبدالحمید، محمدنور،جلال، برهان الدین، فروغ، عیسی، آذر، آرش، آصفه، زاون، عباس، ژیلا، آیدا، ارژنگ، نوشین، افسانه، آرزو، شعیب، سلمان، خدیجه، احمد، علی،  مهدی، فرشته، بهرنگ، محترم، حامد، سپیده، قیام، یاسر، خیرالله، محمد شریف، بهروز، آرش، شیما، شهلا، حمیدرضا، سینا، مهدی،  نیلوفر، آرزو، محمود، محمد رحیم، شاپور، حساام، نسیم،  محمد، آرش، مازیار، نوشین،  اشرف، شهلا، میترا، سهیلا، امیر، جوزف، غلامرضا، علی، نادر، مهدی، محمدعلی، اسماعیل، فرزاد، حسین قلی، وحید، هدا، رضا، یاسمین، سیاوش، امیر، سیامک، نسرین، فاطمه، مرجان، مهین، نیما، نادر، آرش، حامد، حسن، فرامرز، احترام، یوسف، غلامحسین، مهدی، مرضیه، لادن،...

 نیز به عزیزانم: فروغ، روزبه، سهند، بهارنوش، سحر، سورنا















این دو تا هم برای این که تبریکم کامل کامل باشد!


نظرات 3 + ارسال نظر
حسین فلاح چهارشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:31 ب.ظ http://www.hosein-fallah.persianblog.ir

سلام جناب عبدی عزیز و تبریک ویژه ی سال نو
دارم قلعه ی پرتغالی را می خوانم و همین طور حسرت می خورم که چرا باید اولین کتاب این قلم باشد آن هم در ۵۴ سالگی
چرا اینقدر دیر آقای عبدی؟؟؟
ممنون از لذتی که با کتابتان دارید به من هدیه(عیدی) می دهید

شما محبت دارید. شاید دلیل یا دلایل اش را توی همان داستان ها گفته باشم. مثلا در همان داستان ماهی...
این که سال ها آمد روی زبانم که بگویم اما فکر عقرب ها نمی گذاشت.

سینا چهارشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:52 ب.ظ

lonely days
دوم فروردین!آره دوم فروردین...!چقدر دلم میخواد بخوابم و واسه چند ساعتم که شده از فکر بیام بیرون ولی اصلا نمی تونم.اصلا نمی دونم چی به چیه؟عمق فاجعه اینجاست که به دوست روانشناست زنگ میزنی!
-سینا دارم واسه دکترا میخونم سه هفته دیگه کنکور دارم
-...هوف...باشه بیخیال یه کاریش میکنم!
-برو داروخانه این قرصرو بگیر و روزی ۳ تا بخور!
جالب اینجاست ساعت ۱۲:۳۰ شب سه تا داروخانه شبانه روزی عوض کردم!هنوز اسم قرص و نگفتم...!
-واسه کی میخوای؟
-واسه خودم
-بدون نخسه نمیدیم!!!!!
نخسسسسسه چی نخسسسسسه!
هوففففف کی تو رو گذاشته اینجا گند زدی!دلم میخواست واسش زبونک بندازم!
رسیدم داروخانه چهارم. خیلی دیر به این نتیجه رسیدم که منم ایرانیم.
-اقا بدون نسخه نمیشه!
-جناب واسه برادرمه پزشکش مسافرته من نسخه از کجا گیر بیارم!
-باشه اقا فقط دفعه دیگه نسخه بیارید!
-چند بدم خدمتتون!
-۱۰۰ تومان!
-ها...!چی میگه؟هزار یا تومان؟
-اقا خرد نداری مشکلی نیست!
کیفمو نگاه کردم فقط ۵ تومانی داشتم.
-اشکالی نداره به سلامت.
واسه ۱۰۰ تومان کل داروخانه های شبانه روزی و رفتم؟
هوف...!تا رسیدم خونه یکیشو خردم تا چند ساعت بعدشم اصلا حالم تغییر نکرد!به چیزای زیادی فکر می کردم!چرا اینور تا میخوای یه قدم به جلو برداری یا به تابلو عبور ممنوع میرسی یا یکی داد می زنه مرتیکه پاتو رو خط قرمز بردار مگه کوری.
ولی چرا اونور تا یکی یه قدم برمیداره با چکهای امضا شده ی درشت همچین یه حالیش بهش میدن و بعدم از دور کلی بوس مامانی واسش حواله میکنن!
این یه مورد شاید یه دغدغه ی کلی باشه واسه من و امثال من
ولی بی نهایت های دیگه ای هم هست که حتی میترسم بهشون فکر کنم...!
حدود ساعت 4 بود داشتم جو ساتریانی گوش می کردم
If I Could Fly
اهنگ جالبیه حداقل واسه 3 4 دقیقه که به هیچی فکر نکنی یه هو گوشیم زنگ خورد!!!! یعنی کیه!!!! نکنه اونم بیداره هنوز!
نه دوسته روانشناسم بود میدونست وقتی اینجوریم نمی تونم
بخوابم!
-سلام میدونستم نخوابیدی قرص را رو گیر آوردی؟
-اره...
-سینا نمی خوای دست بکشی؟
-هه...
-سینا سینا سینا...!بس کن همه چیز حل میشه!
-فردا پس فردا میام تهران درستش میکنم
بعدشم بی مقدمه قطع کردم.اینقدر اعصابم خرد بود که نمی خواستم ماجرارو یه بار دیگه با خودم مرور کنم...
به قول فلانی یه کاریش می کنم اره یه کاریش می کنم

وبلاگی راه بینداز مرد! وبلاگی راه بینداز!

شیوا حریری پنج‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ق.ظ http://shivahariri.blogsky.com

نوروز مبارک، آقای عبدی عزیز.

بر شما هم مبارک خانم حریری. شیوا که نوشتم شمایید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد