بعداز سه ماه و نیم فرصت شد به اصفهان بیایم و شد که سهشنبه هم باشد و من هم داستانی نوشته باشم و بقیه موارد هم جور باشد و بعد از مدتها نفس دوستان خوب زندهرودی در اتاقی باشد که من هم توانستهام باشم. از خود داستان میگذرم اما نمیتوانم بگذرم از جذبهی حلقه حضور محمد حسین خسروپناه، شاپور بهیان، حسامالدین نبوینژاد، احمداخوت، محمدرحیم اخوت، فرهاد کشوری و البته محمد کلباسی که کمی دیرتر به جمع پیوست.
بعداز مقالهخوانی بهیان برای پیشنهاد چاپ در شماره بعدی زندهرود و اظهارنظر حاضرین فرصت داستانخوانی یافتم. بعداز آن اظهارنظرهای صریح و دقیق و موافق و مخالف منتقدانه حاضرین یکبار دیگر متقاعد شدم فرصت طلایی حضور در جمع زندهرود، موهبتیاست که متاسفانه نصیب هرعلاقمند به داستان و داستاننویسی نمیشود؛ کاش میشد. یکبار دیگر دیدم که نگاه داستاننویس و داستانشناس خوب چگونه میتواند در کشف ضعفهای متن موثر باشد و برای چون منی که سعی میکنم از این امر استقبال کنم انگیزه و راهنماییاست که داستانم را باز ببینم و حذف و تعدیلهای پیشنهادی دوستانم را مد نظر قراردهم و به احتمال زیاد در متن اعمال کنم و امیدوار باشم، به راستی امیدوارم باشم که حتماً داستان بهتری به دست خواهم داد.