راه آبی

داستان و نقد داستان

راه آبی

داستان و نقد داستان

تابستان همین سال

 

   امروز ساعت ۸ صبح:   

  

             

 

 

   

      

 

   

 

    

 

   

 

     

 

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:44 ق.ظ

عحب! مشکلات ما هم همین رنگ ها هستند و مربوط به "تابستان همین امسال" هم نیستند. مربوط به تابستان های گذشته و آینده هم هستن واسه همینه که ببخشید دیر به دیر خدمت می رسیم. چه خرماهایی هنوز نرسیده دل ما را در حسرتشان آتش زدند. یه چیزی می گفتن تو ایران قدیم(به سن شما قد نمی ده) : خرما بر نخیل و ما بر دخیل و از این حرفا خلاصه جناب عبدی, خوب باشید و همواره تیزبین. راستی از کتاب تازه زیر سانسور چه خبر؟ این سوال هم قدیما (از اون قدیما که بازم به سن شما قد نمی ده)،این طوری بود: از کتاب زیر چاپ چه خبر؟ خلاصه ما که حوصله نداریم بنویسیم شما که دارید بنویسید بدید به ارشاد ترشی بندازه. ارادتمندیم خلاصه

نویسنده ی دیوانه یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:44 ب.ظ http://mad-story.blogspot.com

اگه حوصله کردید یه نگاه به داستانم بکنید و یک نظری بدید که بتونم دست از نویسندگی بردارم لطف بزرگی بهم کردید... از بد نوشتن خسته شدم ولی نمی فهمم ایرادم کجاست و اینه که نمی تونم ازش دست بکشم و نیاز دارم نظر یکی رو بفهمم چرا بد هستم... اگه نگاهی بکنید لطف بزرگی کردید.

بابا ایوالله به تواضع. جشم. در اولین فرصت.

نویسنده ی دیوانه دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 ق.ظ http://mad-story.blogspot.com/

خیلی ممنون... تواضع نیست از روی دیوانگی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد