راه آبی

داستان و نقد داستان

راه آبی

داستان و نقد داستان

یادداشت کتاب ۲

  

 دوست خوبم خانم  جلیلیان، شاعر، ازآن سردنیا زنگ زد بگوید کتاب « رازی در کوچه‌ها»‌ی خانم فریبا وفی را خوانده و از آن لذت بسیار برده و می خواست بداند خانم وفی چه کتاب‌های دیگری دارد. « پرنده من » و « در راه ویلا» و « رویای تبت» و « همه افق » و « ماه کامل می‌شود » او یادم بود. گفتم که « پرنده من » به زبان ایتالیایی هم ترجمه شده و کتاب‌های دیگرشان هم همه موفق و خوب و پرفروش بوده‌اند. گفت که فضای کتاب را کمی خشن دیده و من هم یادم افتاد به آن صحنه دخترک روی درخت و آتش گرفتن و آن خشونتی که در رفتار پدر بود. گفتم اتفاقاً یکی دیگر هم، خانم اشرفی، از این کتاب خیلی خوشش آمده بود و در ایمیلی سفارش کرده بود اگر نخوانده‌ایم بخوانیم. بلافاصله گفتم شاید بیشتر به خاطر شباهت‌های زیادی که کارآکتر پدر و مادر در کتاب خانم وفی با پدر و مادر در کتاب خانم اشرفی، « ماهی ها در شب می خوابند »، داشت. همه این‌ها اما جالب تر از آن نبود که گفت این کتاب را از کتابخانه‌ای در شهر تورنتو به امانت گرفته و روی کارت کتابخانه او نفر هشتاد و ششمی بوده.

 واقعیت است که خانم وفی از نویسندگان خوب و مطرح و جدی و موفق این چندساله ادبیات داستانی ماست. آن قدر خوب و مطرح و موفق که آدم دلش نمی‌آید ایرادی از کارش بگیرد. اما این هم واقعیت دارد که بعضی ایرادگیری‌ها هرچند که ناشیانه و ناوارد و از سر عادت نیش زدن باشد (دقیقاْ مثل کارهای خود من! ) بازهم خوبند. چرا؟ چون فضا را از بی چون و چرایی و مطلق‌انگاری دور می‌کنند و به خواننده و نویسنده تذکر می دهند که درست همان وقت که همه چیز خوب و آرام و سرجا هست ( یا چنین به نظر می رسد! ) اتفاق ناگوار می‌افتد. هشیارش می کند هیچ بیشه را گمان نبرد که خالی است...!  

  این‌ها را گفتم که خبر بدهم در این شماره فصلنامه  « سینما و ادبیات» یادداشت کوتاهی نوشته‌ام در باره دیالوگ نویسی با نیم نگاهی به کتاب اخیر خانم وفی« ماه کامل می شود». این‌ها را گفتم که گفته باشم با وجود نق نق و ایرادگیری برای ایشان و قلم و ادبیات‌شان احترام زیاد قائلم و هرچه هست همه از سر دوستی است. البته هیچ نگران نیستم ایشان مثلاْ برنجند یا... چون اگر کمی هم شبیه کارآکترهای داستان هایشان باشند ( که احتمالاْ در این حد کم هستند ) در مواجهه با مشکلات بزرگ تر و مصائب جدی تر نمی رنجند چه رسد به این نیش کوچک از سر مهر من منتقد!

 به خانم  جلیلیان هم گفتم نمی‌شود از سر لطف و دوستی بروی ببینی در آن کتابخانه کتابی از من هم هست؟ و اگر هست تا به حال چند نفر آن را امانت گرفته‌اند؟!

 فکر کردم چه خوب است هشتاد و چند نفر در یک سر دنیا پیدا بشوند کتاب آدم را از کتابخانه قرض بگیرند و بخوانند! فکر کردم چه خوب است کسانی در گوشه دیگر دنیا پیدا بشوند کتاب آدم را به زبانی دیگر حتی بخوانند! فکر کردم چه خوب است که نویسنده‌هایی مثل خانم وفی هستند که این رویاها را برای سایرینی مثل من محتمل و دست یافتنی می نمایانند.  

 

نظرات 8 + ارسال نظر
نورشمسی دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ

استاد عبدی
اردتمندم
نورشمسی. تهران امروز

چوب کاری می فرمایید دوست عزیز!
همین به شاگردی هرآن کوشد بهتر ز استادی است جناب نورشمسی.

می سم سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ق.ظ

سلام و درود...اقای عبدی دعوت هستید به خوانش داستانک ؛ قاصدک ؛در یابت کانون قرهنگی چوک...

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastanake-hafteh/105-meisam.html

ساسان چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:27 ق.ظ http://www.sasan349.blogfa.com

یکی دو تا از کارهای خانم وفی از نظر من قشنگ است اما دلیل پرکاری ایشان را نمی دانم به خدا آقای افتخاری هم این قدر سی دی نداده بیرون که خانم وفی کتاب داده !

خانم وفی البته معروف هستند به پرکاری و پرکار هم هستند اما به واقع قیاس شما از بسیاری جهات دیگر مع الفارق است. نیست واقعاْ؟
یادمان باشد در باره نویسنده ای حرف می زنیم که کار بد ندارد.
اما دوست دارم بیشتر و با دلایل کافی نظرتان را می نوشتید. ممنون از توجه تان به یادداشت.

[ بدون نام ] شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:30 ق.ظ

سلام

جواب منو نمی دید؟ این میلمو گرفتید؟ خوب باشید

گرفتم و جواب هم میدم و خوب هستم و چشم و چشم. همین یکی دو روزه انشاء...

جایی کارمی کردم با یک عده خارجی کره ای... تا می گفتیم انشاء الله فلان کار را انجام می دهیم می گفتند انشاء الله نه... انشاء الله نه..
اما شما که کره ای نیستید که. نیمکره ای هستید! می خواستم بگویم شناختمتان دوست عزیز... پرستو ی دور از آشیانه!
راستی راستی انگار خیلی سرحالم امشب ها!؟

امیر شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ب.ظ http://www.amirrzm.mihanblog.com

سلام استاد عزیز
چقدر زیباست دنیای ادبیات و زیبا تر و دلنشینتر است این تلاشها برای شکوفایی و بالندگی این هنر الهی. گاهی دلتنگ می شوم از این فکر که چرا جوانان ما اینقدر از این دنیای زیبا دورند و عده زیادی از آنها روزگار را به بطالت می گذرانند. بسیار خوشحالم از آشنایی با وبلاگ شما. امیدوارم که لیاقت بهره مندی از مطالبتان را داشته باشم.

آقا من پاک کم آوردم در مقابل این لطف ها و تعارفات شما به خدا. اصلا نمی توانم به شما برسم ببخشید ترا بخدا. از بس محبت دارید دارم خیس عرق می شوم!!
این طور که می گویید فکر کردم خدای نکرده انگار مثل خودم سنی ازتان گذشته باشد!!
در مورد جوان ها می فرمایید... دور و برم این جا پر از جوان هایی است که مظلوم ترین موجوداتی هستند که به حرامی برده می شوند انگار.

از چشم کسان دیگر ببینید.
خودم سه تاش را دارم یکی از یکی بهتر و شیرین تر. شما هم شاد و شیرین باشید. زیاد حرف زدم که غریبگی نکنید یک وقت امیر خان یا جان.

سمانه - لامعی چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:01 ب.ظ

من این کتاب را خواندم. واقعا این قدر از نظر شما خوب است ؟ فکر نمی کنید تغریف های بیش از حد خواننده را در مورد صداقت شما به شک می اندازد. کتاب از نظر من و دوستانم در رده چهارم - پنجم بود و نه بیشتر . ایت تعریف ها مرا یاد امتایز دهی به کتاب علی خدایی می اندازد به اسم تمام زمستان مرا گرم کن . اگر این کتابآقی خدایی مقام اول است پس خاک بر سر ادبیات ما. پس شما حق دارید ستایش کنید این کتاب ختنم وفی را .

سلام

من در کجای یادداشتم نوشته ام که این کتاب از نظر من خوب( آن هم این قدر! خوب ) است؟ من کتاب را مطرح کرده ام و ابراز خوشحالی کرده ام که نویسنده ای هست که کتابش به زبان دیگری ترجمه می شود و در آن سر دنیا خواننده دارد. من خبر داده ام که با وجود همه گونه احترام به قلم خانم وفی در سینما و ادبیات ایرادگیری هایی از کتاب ایشان کرده ام و به نوعی دعوت کرده شما یا دوستان دیگری آن را بخوانند. من اظهار امیدواری کرده ام روزی کتاب من نوعی هم همین موفقیت ها را پیدا کند.
اما علی خدایی و تمام زمستان مرا گرم کن. البته که کتاب خوبی است اما شاید به نظر من هم بهترین کتاب دهه هشتاد نباشد. هروقت از من نظر خواستند خواهم گفت چرا و خواهم گفت بهترین کتاب دهه هشتاد از نظر من کدام یا کدام ها هستند.

سلام مرا به دوستانتان هم برسانید. همین که یادداشت را خوانده اید از حسن اعتماد و توجه شما و دوستانتان است و من ممنونم.
اگر آن یادداشت چاپ شده در سینما و ادبیات هم بخوانید متوجه خواهید شد که این کتاب و سایر کتاب های خانم وفی در عین همه خوبی ها از نظر من بی عیب هم نیستند. اما گل بی خار کی دید؟

بهتر است با مهر بیشتری به ادبیات داستانی کشورمان نگاه کنیم و یادمان باشد حالا حالاها کار داریم به آن سطح از انتظاری که خوانش ادبیات داستانی جهان در ما بر می انگیزد برسیم. اما می رسیم.
شاد باشید و پایدار.

[ بدون نام ] جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:05 ق.ظ

بابا، این الف اما را جا انداخته اید الان است که پشت سرتان که هیچ پشت پایتان هم حرف در بیارما! این الف لامصب را بگذارید. چقدر من باید به داد شما برسم؟ کار که برامون پیدا نمی کنید بیاییم قشم، اینم از "اما"های بی الفتان. والله با این نوناشون! اعصاب معصاب ندارما.

سنگی بر گوری... یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ب.ظ http://kanoonemamerey1

خواب آن بیخواب را یاد آورید...مرگ در مرداب را یاد آورید...

؟
خواب آن بی‌خواب و مرگ در مرداب ...
بعضی شعرها و عبارات فقط فضا سازی می کنند. گاهی قافیه افسار شعر را بدست می گیرد. گاهی شعر به بی‌راه می رود. مثل همین.
در اولین فرصت وبلاگتان را می بینم.
سلامت و موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد