راه آبی

داستان و نقد داستان

راه آبی

داستان و نقد داستان

شبیه برادرم

 

 

 ساعت یازده صبح روزی در پاییز یا زمستان سال 67 بود که در دفتر کوچکم در فرمانداری قشم باز شد و یکی، به همان قد و قواره و صورت انگار خود خود برادر برزگترم باشد، سرکشید تو و سلام کرد. آن‌موقع چهل و چند ساله می نمود و همان‌طور که همیشه، چهره مهربان و متواضعی داشت. گفت آمده است عکس بگیرد. گفت دم رفتن با دوست مشترکمان، ابراهیم مختاری، تماس داشته و او سفارش کرده به قشم می‌روی یکی آن‌جا هست که هرکمکی بتواند می‌کند.

 چه کمکی ممکن بود بتوانم بکنم؟ جز این که ترتیبی بدهم عصر آن‌روز راننده فرمانداری او را تا لافت ببرد. لافت را می‌شناخت و از کارگاه های لنج سازی در آن‌جا خبر داشت.

سه روز بعد باز به دفترم آمد. داشت برمی گشت تهران. شب به شام خانه ما آمد. خانه‌ی ما یکی از ده خانه آجری فرمانداری بود. یکی مانده به آخر. روز خوبی نبود. از آن روزهای بدی که در هر زندگی‌ای هست. شامی که از سر بی تفاوتی و لج شاید فراهم شده بود خوردیم. یادم نیست چرا. یادم نیست تکرار شده باشد. اما آن شب شبی نبود که حالا جزئیات را به یاد داشته باشم. نمی‌دانم در باره چه چیزهایی حرف زدیم. شاید از عکاسی و هنر و سینما و... و در آخر، نماند که بخوابد. اتاقی در مهمانسرای جهانگردی، در آن بالا، نزدیک خانه‌های سازمانی شیلات، گرفته بود. پیاده شد که برود. دلم قرار نگرفت. صدایش کردم و عذر خواهی کردم. گفتم از من دلخور بود. هیچ‌وقت این‌طور به میهمان بی اعتنایی نمی‌کرد.

بهمن جلالی را، یک بار دیگر هم دیدم. نه آن بار که خانم جوادی همسرش را چند دقیقه‌ای جلوی در خانه‌ای نزدیکی دریا و حوالی قلعه پرتغالی‌ها دیدم و احوالش را پرسیدم. نه آن بار... و نه آن صدها باری که عکس‌هایش را این طرف و آن‌طرف دیدم و یادم به دیدار و شب چند سال پیش افتاد. اورا همین اواخر، به نظرم چهار پنج سال پیش، همراه همسرش دیدم. حوالی میدان هفت تیر. گفت در که خیابان سعدی جایی دارد. تعارف کرد. یادش بود و یادش بود و یادش بود به قشم و آن‌شب جلوی مهمانسرای جهانگردی.

 بهمن جلالی شباهت عجیبی به برادر بزرگترم دارد. امروز صبح که داشتم از خورشید پشت ابرها در افق قشم عکس می‌گرفتم یادش افتادم و از خودم پرسیدم: توچی؟ تو چه‌قدر شبیه بهمن جلالی هستی؟      

نظرات 1 + ارسال نظر
ساسان شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:24 ق.ظ http://www.sasan349.blogfa.com

علی اشرف درویشیان

مطلب تان را خواندم جالب بود. به دوستان هم توصیه می‌کنم بخوانند. ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد