-
اصالت احساس
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 19:51
من آدم احساساتی هستم. هنوز احساساتی هستم. هنوز موقع تماشای یک فیلم خوب یا خواندن یک داستان خوب یا یک شعر آن چنانی قلبم به هم فشرده می شود و اگر تنها باشم ممکن است گریه ام هم بگیرد. ممکن است چشم هایم خیس اشک بشوند و برایم مهم نباشد چه قدر طول می کشد که در همان حال باشم. خوشحالم که هنوز این طور هستم. خوشحالم که قلبم (...
-
در تهران ( ۴ )
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 05:47
همان طور که در خبرها آمده قرار است فردا دوشنبه ساعت ۵ بعدازظهر در فرهنگسرای ملل دوستان کتاب باید تو را پیدا کنم را بررسی کنند. من هستم و امیدوارم شما را هم آن جا ببینم. ممنون ازدست اندرکاران نشر چشمه که بانی این اقدام اند و ممنون از دوستانی که نخست زحمت مطالعه کتاب را می کشند و سپس طرح نقطه نظرات خود پیرامون باید تو...
-
در تهران ( ۳ )
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 22:24
چند وقتی است به نحوه انعکاس نقد کتاب در وبلاگ بعضی دوستان نویسنده تهران نشینحساس شده ام. منظورم نقد و یادداشتهایی است که کسانی در باره کتابی مینویسند و نویسنده کتاب خود به انتشار آن ( یا معرفی لینک ) در وبلاگش دست می زند. بعضی دوستان نویسنده در این مورد تا آن جا پیش می روند که فصلی از مطالب وبلاگ شان را اختصاص می...
-
در تهران ( ۲ )
شنبه 25 تیرماه سال 1390 14:51
ما را در تهران خواهی دید در تهران دیدار ها اتفاقی نیست.
-
در تهران ( ۱ )
شنبه 25 تیرماه سال 1390 14:26
تو را در تهران خواهم دید این همه اعترافهاست. مرا در تهران خواهی دید این شاید آغازهاست. دیدار ما اتفاقی نیست. علم وصنعت نارمک تهران ( ۱۳۵۳ ):
-
گلشیری با من در
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1390 09:21
این فصلی از یک رمان است. قرار بود به سعی خانمها نیکنام و نیاورانی در ویژهنامهای در شرق به مناسب سالروز تولد هوشنگ گلشیری عزیز کنار نوشتههای دوستان دیگر در بیاید. نشد. گویا دیگر هم قرار نیست بشود. دیدم حالا که در سالروز تولد او در آن جا در نیامده شاید بد نباشد در سالروز تولد خودم در اینجا درش بیاورم! در هردو حال...
-
تابستان همین سال
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1390 10:04
امروز ساعت ۸ صبح:
-
نامرهم
یکشنبه 15 خردادماه سال 1390 09:29
روز پنجشنبه هم تهران بودم. تا وقتی که عصر شد و باد آمد و بارانکی بارید. همه جا خیس شد. تهران خوبی شد. داشتم میرفتم. از تماشای فیلم مرهم برمیگشتیم. از هفت طبقه پله برقی سینما آزادی و عصرانه آب پرتقال و کیک گردویی پایین آمده بودیم. میخواستم به خیال خودم برگردم پزبدهم فیلم روی اکران را هم دیدم! خوبتر میشد تهران اما...
-
داستانخوانی در زندهرود( ۳ )
شنبه 14 خردادماه سال 1390 19:11
بعداز سه ماه و نیم فرصت شد به اصفهان بیایم و شد که سهشنبه هم باشد و من هم داستانی نوشته باشم و بقیه موارد هم جور باشد و بعد از مدتها نفس دوستان خوب زندهرودی در اتاقی باشد که من هم توانستهام باشم. از خود داستان میگذرم اما نمیتوانم بگذرم از جذبهی حلقه حضور محمد حسین خسروپناه، شاپور بهیان، حسامالدین نبوینژاد،...
-
باید تو را پیدا کنم.
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 21:04
دو ساعت بعد تصمیم گرفتیم خودمان دوتایی شام بخوریم. سوپ عالی با گوشت زیاد. بقیه خودشان را با میوه سیر کرده بودند. خیسِ خیس میدویدند تا نزدیک تخت و چای شیرین به اصطلاح هواری تو استکانهای لببرگشته میریختند و داغداغ هورت میکشیدند. فیسس... نوشابه باز میکردند و دوباره شیرجه میزدند آن تو. دخترم هم یک کناری...
-
نیش نقد
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1390 13:25
بعداز یادداشت کتاب1 در وبلاگ، دوستان معدودی نظر گذاشتند که طبق معمول خودم بیشتریها را تایید کردم. اما از دوست خوب، شاعر و نویسنده، سرکار خانم لادن نیکنام که سابقه ارادت محترمانه من به ایشان به ماهنامه هفت بر میگردد و بخشی از مطلب به کتاب ایشان و دو خانم نویسنده دیگر مربوط بود خبری نشد. با توجه به ریتم تماسهای...
-
تهران و نویسندهاش
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 18:35
نگاهی به مجموعه داستان من عاشق آدمهای پولدارم نوشته سیامک گلشیری رفتن به نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران دو سال پیش با آن همه جنجالهای پیش از تشکیل، اگر هیچ فایدهای نداشت( که در واقع هم نداشت) این فرصت را داد که در نبود کتابهای تازهای که به رسم هرسال در دقیقه نود از تنور چاپ در میآمدند و دوان دوان خودشان را به...
-
ساعدی با من و اینجاست.
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 11:20
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA دوسال پیش تماشای فیلم مستندی که از کانال چهار تلویزیون خودمان پخش میشد، در یک بعداز ظهر خلوت جمعه عسلویه، در لابی ساختمانی که به جز خودم کس دیگری آنجا نبود، پاک غافلگیرم کرد. فیلمی از یک کارگردان به نظرم زن ایرانی که روستایی نزدیک یک جا، کجا؟ نمیدانم، را نشان میداد. همان...
-
نقدکتاب از نوع آخر
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 21:42
دو ماه مانده به نمایشگاه کتاب پارسال، دوست شاعرم که بسیاری از شعرهایش را دوست دارم و داستان هم مینویسد و در جایی که هست دست هرکه، خصوصاً شاعران و داستان نویسان جوان را، محکم میگیرد و میکشد بالا روی صحنه، حتی وقتی خودش پایین پایین است، و خلاصه آخر حمایت بی چون و چرا از داستان و شعر پست مدرن هم هست زنگ زد و خبر داد...
-
با خشم به گذشته ننگر!
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 20:44
بازخوانی چند داستان کوتاه از احمد محمود مجموعه داستان از مسافر تا تبخال انتشارات معین. چاپ چهارم. 1387 چاپ چهارم بیست و سه داستان کوتاه احمد محمود، به انتخاب خود او، در مجموعهای تحت عنوان کاملاً سردستی « از مسافر تا تبخال » و بازخوانی آنها، به هر بهانهای که باشد، مجال مغتنمی است تا به گذشتهی نسبتاً نزدیک نمونه...
-
یادداشت کتاب ۱
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 14:02
دور تازه در این دور تازهی یادداشت گذاری در باره کتاب و در وبلاگ، به ضرورت کمی وقت ( وقت کم من یا شما یا هر دو؟ ) به یک یا چند عبارت خلاصه میکنم و در مواردی با گذاشتن یک چند ستاره، از این هم خلاصهتر. هر چند حیف ام می آید یادداشت های مفصلی که قبلاً در باره بعضی کتابها نوشتهام و در جاهایی منتشر شده اند که به اندازه...
-
با گلهایی از سراسر دنیا
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390 12:01
تبریک! تبریک! در گوشه ای از یکی از پارک های زیبای یوته بری سوئد ، مجموعه ای از گل ها و گیاهان سراسر دنیا گرد آوری شده و نمایشگاه بسیار زیبایی فراهم آمده است. با شبیه سازی درجه حرارت، نور و رطوبت نقاط مختلف کره زمین در سالن های سرپوشیده متعدد، کوهستان و کویر، جنگل و دشت، سبزه زار و بیابان بازسازی شده و همه را به فاصله...
-
شناگر
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 21:59
« شناگر » نام کتاب تازهای از مناست که همین سه روز پیش توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد. همراه با سیزده عنوان دیگر کتاب از نویسندگان مطرح ادبیات کودک و نوجوان. تجربهای کم نظیرکه آموختنیهای زیاد داشت. این رمان که برای نوجوانان ( گروههای سنی « د » و « ه » ) نوشته شده اولین تجربه نویسندگی من در این...
-
برمی گردم
جمعه 6 اسفندماه سال 1389 17:53
کمکم برمیگردم. از هوا و برف و خلوت منهای بیست و پانزده درجه زیر صفر به شلوغی و گرمای بالا و بالاتر. این طور شنیده ام که در بازگشت یک ساعتی در پراگ برای نیاز سوختی توقف خواهیم داشت. بی آن که اجازه داشته باشیم از هواپیما خارج شویم. پراگ خیال آمیز وسوسه انگیز...شاید آن قدر باشد که به بهانه ای بروم نزدیک در و نفس بکشم و...
-
با برف و سلام ( ۸ )
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 10:07
جــزیرههــــا: راندن در یخ
-
با برف و سلام ( ۷ )
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 04:43
عکسهای پانورامایی:
-
با برف و سلام ( ۶ )
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 03:12
از شب استکهلم:
-
با برف و سلام ( ۵ )
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 19:51
امروز جنگل نزدیک:
-
با برف و سلام ( ۴ )
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 20:35
از پنجره های امروز:
-
با برف و سلام ( ۳ )
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 19:24
-
با برف و سلام ( ۲ )
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 02:07
خیابان گرتا گاربو در مجموعه استودیوهای قدیمی و جدید فیلمبرداری در استکهلم، جایی که زمانی اینگمار برگمان همراه بزرگان دیگر سینمای سوئد در آن ها کار می کرده. حتماً فکرش را هم نمی کرده وقتی برسد که پای یک آلفونسوی پرتغالی این دور و برها باز بشود! جهان پر است از این چیزها که معمولاً کسی فکرش را نمی کند.
-
با برف و سلام ( ۱ )
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 22:34
از سومین روز سفر:
-
نام دیگر خیابانها
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 14:44
نقد رمان سرخی تو ازمن نوشته سپیده شاملو * مرد، آستین پیرهن برعرق پیشانی کشید و به داخل کوچه خاکی کوتاه و پهنی پیچید. آن سوی دیواربلوکی آخرین خانه، شورهزاری بود که خود را تاتپههای خاکی رنگ دورکشیده بود . در زد. نزدیک تر، بزهایی چسبیده به هم، درسایة سنگ چینی کوتاه زمینی که همه خاک سیاه نمکسود بود چرت می زدند. دوباره...
-
دختر، سرفه، سیگار
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 09:38
از آخرین تصمیم مهمی که گرفتهام خیلی سال میگذرد. چه تصمیمی؟ چند سال؟ چه طور؟ همه را توضیح میدهم. اما پیش از آن بگویم امروز هم تصمیم مهمی گرفتم. بعد از آنهمه سال... از این هم خواهم گفت. اول بگویم که الان، همین الان دارم به یک موسیقی که تا به حال نشنیده بودم گوش میکنم. یک نفر دارد با ویلن با من حرف میزند. از سرشب...
-
کجا هستی؟
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 16:41
امروز که درباره همه چیزی حرف زدیم سفارش کردی چهکنم چه نکنم و بیشتر حرفهایت را شنیدم اینجا بودم یکی عکس گرفت. فرصت کردم گوشی را در جیبم بگذارم اما شاید تو هم شنیدی کشتی آمد کشتی رفت. هربار اتفاقی میافتد و تکرار نمیشود. دوربین را برداشتم با چند اتفاق که تکرار نمیشوند. کجا هستی؟ عکسی بفرست!