-
داستان یک شهر
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1391 06:51
بالاخره بعداز وقفهای چندروزه که درجریان مطالعهی مجدد کتاب « داستان یک شهر » احمد محمود اتفاق افتاد، دقایقی پیش آن را تمام کردم. کتاب را بستم و زیر تختم سراندم. راستش سرعت خرگوشیام فقط تا نیمه اول این رمان ششصد صفحهای دوام آورد و از فصلی که شرح ماجراهای زندان و شکنجه اعضای سازمان نظامی شروع می شود افتادم به خمیازه...
-
راوی محبوب من*
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 00:35
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA شناور تندرو پهلو گرفت و مسافرها پیاده شدند، آمدند که از اسکله بیرون بزنند. دو کارگر حمال، گاری بهدست، از همان دری که کنارش ایستاده بودم داخل شدند و به سرعت خودشان را به در بعدی رساندند. کفرم درآمد. به سرباز نشانشان دادم. سر کوچک کچلش را تکان داد، یعنی که میدانم...
-
روی ساحل نمناک
شنبه 16 دیماه سال 1391 05:32
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 بعداز دو سه هفته قول و قرار، بالاخره جور شد و امروز به همراه دوستان باستانشناسم، دکتر دشتی زاده و جناب پیرمرادی، به جزیره هنگام رفتیم. آنها میخواستند دور و بر جزیره را بررسی کنند و احیاناً آثار زندگی انسانهای اولیه را کشف کنند و من میخواستم...
-
مشکل ببر یا تاک پیچیده به بالای خود بودن
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 15:17
این خاطره را جای دیگری هم نقل کرده ام. سال ها پیش، روزی برای بازکردن حساب پس اندازی به شعبه کوچک بانکی در نزدیکی خانه مان در یکی از کوچه های خیابان البرز تهران مراجعه کردم. کارمند جوان بانک که سلام و علیک مختصری هم با من داشت، بعداز پرکردن فرم ها و کارت و نوشتن مشخصاتم داخل جلد دفترچه و الصاق عکس کارم را انجام داد...
-
یادداشتی بر یادداشت کتاب ( 7 )
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 13:33
تا این تاریخ در وبلاگ « راه آبی » مطلبی که نویسنده اش شخص دیگری بوده باشد نگذاشته بودم. امروز این رسم را شکستم و. .. این یادداشت را دوست عزیز و قدیمی ام آقای احمد افرادی نوشته. اصرارکردم و اجازه خواستم منتشرش کنم. خواندنی و آموختنی است واقعاً. Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4...
-
یادداشت کتاب ( 7 )
شنبه 18 آذرماه سال 1391 19:34
مردمک های مه گرفته لیلی. دربارهی رنگ لثه ببر ، داستانهای حمید پارسا اگر داستانهای «مردمکهای لیلی» و «کلیسا رفتن» و «تا مه برنخیزد» و حتی «تانگو در مههای اهواز» شروع و پایانبندیهای به ترتیب فوقالعاده و خیلی خوب و خوب و قابل قبول دارند، داستانهای اول و آخر مجموعهی «رنگ لثه ببر» در این سطح نیستند. گزینش و چاپ...
-
قشم، صبح جمعه ( امروز ). گزارش تصویری
جمعه 10 آذرماه سال 1391 11:20
امروز دریا توفانی شد. امروز که صبح جمعه دهم آذرماه 91 است. این عکس ها هم همه مال همین امروز صبح اند. دلش انگار می خواهد بارانکی هم بباراند! چشم انداز جزیره ی لارک. بلوار اصلی شهر قشم. چشم انداز بندرعباس. کوه های خَصَب ( کشور عمان ). امواج سنگ کوب در ساحل جنوبی. چشم انداز جزیره هرمز.
-
گربه کشی!
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 13:19
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 اَه از این روز بد! چه کارش باید می کردم؟ این کوچولوی لعنتی را چه باید می کردم، وقتی از آینه بغل دیدم افتاده گوشهی جدول و روی اسفالت هنوز داغ محوطه، سرجای خود بالا و پایین میپرد؟ میایستادم؟ نزدیکش میماندم و جان کندنش را تماشا میکردم؟ روز...
-
چراغ ها را تو روشن کردی
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1391 02:00
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 تا خیلی سال بعد، همین دیروز، زنگ بزنم به عمویم که مدت هاست پیر و مریض، گوشه ی اتاق خانهاش در شاهینشهر اصفهان افتاده، دوران بازنشستگی را میگذراند و بپرسم: آنموقعها، سالهایی که در قسمت حمل و نقل شرکت نفت آبادان کار میکردی و یک اتوبوس...
-
ما چند نفر
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 13:13
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 ما چند نفر بودیم. چند نفر، با چند اسم معمولی، پدر و مادرهای معمولی، برادر ها و خواهرهای معمولی که در خانه های شبیه به هم معمولی آبادان بزرگ شده بودیم. خانه های شبیه به همی که درهای شان به روی همه باز بود و می توانستیم هر ساعت هر روز...
-
دوشنبه
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1391 12:17
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 روزی از روزهای بیست و چند سال پیش، وقتی از بی خبری و پرتافتادگی، حوصلهام حسابی سر رفته بود سوار قایقی شدم و رفتم بندرعباس. زمستانی بود و هوای خنک فرصت میداد ساعتها در خیابانهایی که ماشین و آدم به اندازه کافی دیده میشد قدم بزنم و وقت...
-
کار خود را می گیرم دنبال ( 2 )
یکشنبه 9 مهرماه سال 1391 14:02
شما هم احتمالاً دیده باشید: آدم هایی که دنبال هدف مشخصی هستند و وقتی به آن رسیدند یا فکر می کنند رسیدهاند دست از تلاشها و برنامههای سخت دورهای خود برمیدارند و دوباره تبدیل میشوند به همان آدم اولی؛ همانکه... من که چندموردی سراغ دارم. یکیش خودم. وقتی همه دست اندازهای معمول و غیر معمول قبل از ازدواج را گذراندم و...
-
معرفی
شنبه 8 مهرماه سال 1391 20:09
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA سینما و ادبیات منتشر شد سی و چهارمین شماره مجله سینما و ادبیات ویژه سینمای مکزیک و نیمویژهنامه الخاندرو گونزالس ایناریتو منتشر شد . در این پرونده میتوانید نقدهایی بر تمام آثار ایناریتو به همراه گفت و گویی از او بخوانید. در بخش سینمای جهان در کنار پرونده ایناریتو آثار...
-
کار خود را می گیرم دنبال
شنبه 1 مهرماه سال 1391 08:29
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 این لعنتی نمیگذارد حواسم جمع باشد. نمیگذارد چهار کلمه حرف بزنم، چیزی بخوانم یا بنویسم. تیر میکشد. رد تیز زخمهایی است که از پا تا سرم می دود. بیدارم میکند از خواب، از بیهوشی. نمیگذارد قرار بگیرم. بیرون تاریک است. چراغ خاموش است. خاموشیِ پشت...
-
مختصات جغرافیایی و داستان
شنبه 21 مردادماه سال 1391 12:17
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA به نقشه جغرافیای سرزمینمان نگاه کردهاید؟ منظورم تازگیها و یا هروقت داستانی ایرانی میخوانید است؟ به نظر من که نقشهها پر از الهام و خاطرهاند. یادتان هست یکی از صحنههای پایانی پابرهنههای سه جلدی زاهاریا استانکو و احمدشاملو را؟ جایی که پسرک در زندان است و روی کف...
-
نقاش محبوب من ( 1 )
جمعه 6 مردادماه سال 1391 16:04
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 محمد علی ترقی جاه متولد سال 1322 در تهران، ازکودکی شیفته نقاشی بود. اگرچه کار خود را در رشته مهندسی آغاز کرد، اما دیری نپایید که از آن روی گرداند تا به نقاشی که میل واقعی او بود بپردازد. درسال 1346 برنده مدال طلای مسابقات هنری دانشگاه های ایران...
-
مردی که والانس را کشت
جمعه 30 تیرماه سال 1391 07:36
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA در نمیدانم چه خیابانی از آبادان، تقریباً روبه روی سینما متروپل، دو تا کتاب فروشی بود. یکی بیشتر نوشت افزار میفروخت و آن یکی کتاب کرایه می داد. شاید هم هر دو یکی بودند و من این طور به یادم مانده: برادران رسولی. هربار، ابتدای سال تحصیلی با پدرم سراغ اولی می رفتیم و پدرم...
-
روز نهنگ
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1391 04:31
دوازدهم تیرماه، همان روزی است که یک فروند هواپیمای ایرباس در آسمان قشم مورد اصابت موشک قرار گرفت و در فاصله چند کیلومتری روستای مسن، در آب های اطراف جزیره ی هنگام سقوط کرد. در آن هواپیما حدود سیصدنفر مسافر و خدمه وجود داشتند که اکثریت تقریبا قریب به اتفاق شان از شهرها و بندرهای نزدیک به قشم بودند. بعضی شان هم می رفتند...
-
میلاد من!
جمعه 9 تیرماه سال 1391 08:50
این یادداشت کوتاه را به مناسبت روز تولدم، در آغاز شصت و یک سالگی، در صفحه ی فیسبوکم گذاشتم. همراه عکس البته. خالی از لطف ندیدم این جا تکرارش کنم. با سلامی مجدد به دوستان وفادار وبلاگی. فردا، نهم تیر، روز تولد من است. فردا، شصت سالم تمام می شود. این عکس را که مربوط است به بیست سالگی، سال های 50 و 51، و کمتر کسی ( حتی...
-
راوی نگاه خودم هستم.
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 02:14
به نقل از روزنامه فرهیختگان. چهارشنبه 31 خردادماه 91 مهربانو ابدیدوست: صدایش خیلی شادتر از داستانهایش هست، ولی آنچه او و داستانهایش را به هم نزدیک میکند راستی و صداقتش است؛ عبدی را میگویم، نویسنده مجموعه داستانهای «قلعه پرتقالی»، «دریا خواهر است» و «باید تو را پیدا کنم». هر وقت دفترچهام را بر میدارم تا برای...
-
یادداشت کتاب ( 6 )
یکشنبه 14 خردادماه سال 1391 09:21
بعداز دوسه ماه، فرصتی پیش آمد بیایم اصفهان. با قطار آمدم. بنابراین، همینطور که به اصفهان نزدیک میشدم، وقت شد فکر کنم چه کارهایی باید انجام بدهم. حتی گوشه صفحه اول کتابی که دستم بود نوشتم. چندتا تلفن، نوشتن دوتا یادداشت، فیسبورک گردی، خواب جلوی تلویزیون، دوباره خواب، تهیه چندتا فیلم با زیرنویس فارسی، دیدار...
-
یادداشت کتاب ( 5 )
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 10:13
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 این روزها تا پشت لبتاپم مینشینم و میخواهم چهار کلمه حرف در باره کتاب بنویسم یادم میافتد وی پی ان دارم و میتوانم بروم سری به فیسبوک بزنم و... و وقتی بر میگردم میبینم ای بابا... وقت که گذشته هیچ، کش موضوع هم پاره شده و در رفته و... دیشب ساعت...
-
تنگنا
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 09:12
این سوتر از سایه، آن سوتر از آفتاب در سایهروشن کتابِ تنگنا هوشنگ گلمکانی عَبولی صدایش میکردند و اسمش عبدالله بود؛ با پوستی سوخته و مویی فر و هیکلی چاق و تنومند. پای برهنه بههرطرفش میبرد؛ هرجا که در چشم دیگرانی، گاریکوپر باشد، مارکفارِست، آخرین قطار گانهیل یا... یک لامپ دویستیِ شفاف، جعبهای مقوایی با سوراخی...
-
شام ایرانی
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 18:57
به زنم که کنارم نشسته بود روبه روی تلویزیون و اخبار میدید گفتم: شاید دوباره سروکله کارتپستالهایش پیدا بشود . گفت: معلوم نیست. شاید حالا دیگر... بقیه حرفش را خورد یا من خوب نشیندم. داشتیم اخبار خارجی را نگاه می کردیم. جمعیت سیاه پوش در صف های مرتب زیر برف ایستاده بودند و همه یکجور خاصی گریه میکردند. گفتم:...
-
باد ( ۲ )
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 01:11
گمان نمیکنم دیگر بخواهم داستان عاشقانهای بنویسم. گمان نمیکنم دیگر بخواهم کسی را دوست بدارم. نمیخواهم هم کسی عاشقانه دوستم بدارد. امسال عید را، این پانزده روز تعطیلات را، بی دغدغه عشقی، بی آرزوی عشقی، بیخاطرهی عشقی گذراندم. ساعتی خوابیدم و ساعتهایی بیدار ماندم. از اینکه هوا توفانی باشد و باد به همه جا سر بکشد،...
-
پیکهای نوروزی
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 12:09
تعطیلات نوروزی امسال اینجا پر از کتاب و مجله شد، هرچند به تناسب این حجم دوست داشتنی، فرصت مطالعه پیش نیامد یا بهتر است بگویم هنوز پیش نیامده است. از کتابها بگویم که همت بلند دوستم جناب پیرهادی عزیز موجب آن شد. از سری رمان نوجوان کانون پرورش فکری چهارده عنوان تازه انتشار یافته با شکل و شمایل وسوسهانگیزشان، دغدغه این...
-
نوروز در قشم با صفاست؟
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 02:28
به جای تبریک سال نو اکنون و درآستانه آغاز دهه ششم عمر در جایی زندگی میکنم که نوروز اهمیت درجه اولی ویژهای دارد. قشم در نوروز، جزیرهای است پر از آدم و ماشین که از سرتاسر ایران، حتی آبادان راهی ینجا شدهاند. مثل پرندههایی که طبق قراری هرساله به سمت جایی پرواز میکنند و مدتی در آنجا آرام میگیرند. از حسن تصادف یا...
-
درعین چیرگی
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 18:35
مجموعه داستان محمد طلوعی با نام « من ژانت نیستم » توسط نشر افق منتشر شده است. نشر افق از محمد طلوعی رمان « قربانی باد موافق » را نیز در سال 86 منتشر کرد که در زمان خود مورد توجه قرار گرفت. « من ژانت نیستم » در برگیرنده هفت داستان طلوعی است. همه داستانها از منظر اول شخص روایت شدهاند و از آنجا که راوی، به صراحت متن،...
-
پشت دریاها شهریست.
شنبه 20 اسفندماه سال 1390 00:34
گزارش سفر به تهران درهواپیما که باز شد دانههای پنبهای برف رقصکنان به داخل هجوم آوردند. ظهر شنبهاول هفته بود و از هوای تقریباً خنک جزیره بیرون زده بودیم و حالا وسط سرمای تهران بودیم. خوبی تهران ایناست که همه چیز دارد، همه چیز. با اتوبوس خودم را رساندم تا میدان آزادی و از آنجا با اتوبوس های دیگری، بی آر تی به...
-
نقد داستان، هم استراتژی هم تاکتیک
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 18:24
عنوان این یادداشت غیر از اشاره داشتن به نام کتاب معروفی از مسعود احمدزاده که تاثیر بسیاری بر یک دهه جنبش چپ و دانشجویی داشت، قسمتی از یک شوخی قدیمی بین من و چندنفری دوستانم که در یک آپارتمان چهاراتاق خوابه درنارمک تهران زندگی می کردیم هم هست. آنموقع تخم مرغ نقش کلیدی در برنامه غذایی ما چند دانشجوی مجرد شهرستانی داشت....